عاشق یک جاسوس شدم
عاشق یک جاسوس شدم
part⁹
ویو دامیان*
وقتی که جک و آنیا از کلاس رفتن
منم پشت سرشون رفتم
کلاس خالی شد و مغز من پر تر
سوالای زیادی داشتم
سوالای که جواب نداشتن
آنیا اونو دوست داره؟
چرا جک باید یک روزه باهاش خوب شه؟
چرا آنیا وقتی بیب صداش کرد چیزی نگفت؟
اگه آنیا دوسش داره چرا توی چشماش عشقی نیست؟
و کلی سوال دیگه
مغزم درگیر بود
من آنیا رو دوست داشتم
دقیقا از همون موقع که شیش سالم بود
الان هفده سالمه
من .. یازده ساله که بهش جذب شدم
چجوری ببازمش؟
اونم به کسی که ازش متنفرم؟
به کسی که بهم از پشت خنجر زد؟
عمرا!
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو جک آنیا رو کشوند سمت یکی از خرابه های مدرسه
ترسیدم اونجا فقط زوج هایی میرفتن که قصد ...نه
نباید اینجوری شه
پاهام قفل شد
به جلو حرکت نمیکردن
اگه یه صدا از آنیا شنیدم
میرم داخل
اما اینجوری آنیا .. برهنه است:)
پس به بچه ها گفتم که برن
که حتی اگه یک درصدم
هست که آنیا رو برهنه کنه
حداقل کس دیگه ای اونو نبینه:)
پنج دقیقه منتظر موندم دیگه داشتم آروم میشدم
که یهو یه صدا اومد
صدای انیا بود
قلبم یخ شد
ریختم
سست شدم
ترسیدم
..
نابود شدم
آنیا: عاح (یه ناله ریز) جک بس کن بدنت خیلی سرده
این جمله تویه سرم تکرار میشد
تکرار میشد
دیگه نتونستم
دستام و مشت کردم که برم داخل
اشک روی گونه هام بود
درو با پا باز کردم و سرمو چرخوندم یجای دیگه
تا بدن لخت انیا رو نبینم
و داد زدم
دامیان: جک بس کن
ویو آنیا*
بعد از اینکه از کلاس اومدیم بیرون
(بقیشو خودتون میدونین)
دامیان مارو دنبال میکرد
تا رفتیم توی یه خرابه
که جک زیر گوشم لب زد
جک: تویه لعنتی به دامیان همچی رو لو دادی مگه نه؟
حالا تاوانشو میدی!
کوچولو
فکر کردی جلوی من کی هستی؟
حالا بهت نشون میدم
جک دهنمو بست و منو به یه صندلی قفل کرد
نمیتونستم کاری کنم نه جیغ بزنم
نه تکون بخورم
بعد از پنج مین
جک دهنمو باز کرد
و دستاش که از شدت یخی میلرزید و زد به رون پام
لرزیدم
اما نباید ضعف نشون میدادم
لبم و گزیدم
فهمید جواب نمیده
از صندلی بازم کرد
اما دستامو نه
گذاشتم روی میز و خودشم روم خیمه زد
جفت دستاشو گذاشت رو جفت رونام
و بعد بالا و بالاتر
دیگه داشت پیراهنم رو در میورد
نمیخواستم این اتفاق بیوفته
پس فقط یخی دستاش و برای مثال داشتم
و ناله کردم
آنیا: عاح (یه ناله ریز) جک بس کن بدنت خیلی سرده
و یهو دامیان با شکستن در اومد داخل
بهش نگاه کردم
جک خیلی سریع
دستشو از پیراهنم رد کرد جوری که انگار داشت
س*ینه هامو ماساژ میداد به دامیان نگاه کرد
دامیان که فهمید لباس دارم سرشو سمتم چرخوند
گونه هاش اشکی بود و با دیدن این صحنه
قطره های اشکش جاری شد
منم یه قطره ریز از گونم ریخت
ولی .. من قوی ام .. من آنیا فورجرم
جلوی چیزی کم نمیارم
پس سریع انگار نه انگار چیزی شده
جک و هل دادم لباسمو درست کردم و رو به جک گفتم
آنیا: گفتم نباید اینجا اینکارو بکنی
دامیان خشکش زده بود
رفتم سمتشو گفتم
آنیا: تو چجوری اومدی اینجا نمیگی کسی داخل باشه
بعد خواستم دستشو بگیرم که ببرمش
دستاش یخ بود
خیلی یخ .. پسری که دوسش داشتم
همیشه دستای گرمی داشت:)
که دامیان دستشو از توی دستم کشید و رفت
بعد جک اومد سمتم و گفت
جک: اوم بیب خوشم اومد آفرین یاد گرفتی
عصبی شدم و با قدرتی که نمیدونم از کجا آوردم هولش دادم عقب
و بعد رفتم بیرون
ویو داخل کلاس*
زنگ نخورده بود
رفتم توی کلاس تا آروم شم
دامیان و دیدم
سرشو گذاشته بود روی دستاش و سکوت کرد بود
آروم رفتم کنارش نشستم
سرشو اورد بالا تا ببینه کیه
وقتی توی چشام نگاه کرد
چشاش قرمز بود
دوباره سرشو انداخت پایین
چیزی برای گفتن نداشتم پس فقط سکوت کردم
زنگ خورد و کلاس شروع شد
داشتم به دور و بر نگاه میکردم
همه پیش دوستاشون بودن
فقط دونفر بودن که دختر و پسر نشسته بودن
یکی من و دامیان
و یکی دیگه دو تا از بچه ها بودن که توی رابطه بودن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته نباشیددد
تو پارت بعد بقیش و مینویسم زیاد شددد😂
بچه ها تو این فکرم دیگه ادامه ندم هیچ همایتی نمیشه
درسته من گفتم برای چیزی که خودم خواستم بنویسم نمیخوام شرط بزارم
ولی
اینقدر مینویسم بعد
تو دو ساعت ۳۰۰ ویو میگیره
اما بالاترین لایک چنل ۳ تا باشه
خب .. خستم میکنه
part⁹
ویو دامیان*
وقتی که جک و آنیا از کلاس رفتن
منم پشت سرشون رفتم
کلاس خالی شد و مغز من پر تر
سوالای زیادی داشتم
سوالای که جواب نداشتن
آنیا اونو دوست داره؟
چرا جک باید یک روزه باهاش خوب شه؟
چرا آنیا وقتی بیب صداش کرد چیزی نگفت؟
اگه آنیا دوسش داره چرا توی چشماش عشقی نیست؟
و کلی سوال دیگه
مغزم درگیر بود
من آنیا رو دوست داشتم
دقیقا از همون موقع که شیش سالم بود
الان هفده سالمه
من .. یازده ساله که بهش جذب شدم
چجوری ببازمش؟
اونم به کسی که ازش متنفرم؟
به کسی که بهم از پشت خنجر زد؟
عمرا!
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو جک آنیا رو کشوند سمت یکی از خرابه های مدرسه
ترسیدم اونجا فقط زوج هایی میرفتن که قصد ...نه
نباید اینجوری شه
پاهام قفل شد
به جلو حرکت نمیکردن
اگه یه صدا از آنیا شنیدم
میرم داخل
اما اینجوری آنیا .. برهنه است:)
پس به بچه ها گفتم که برن
که حتی اگه یک درصدم
هست که آنیا رو برهنه کنه
حداقل کس دیگه ای اونو نبینه:)
پنج دقیقه منتظر موندم دیگه داشتم آروم میشدم
که یهو یه صدا اومد
صدای انیا بود
قلبم یخ شد
ریختم
سست شدم
ترسیدم
..
نابود شدم
آنیا: عاح (یه ناله ریز) جک بس کن بدنت خیلی سرده
این جمله تویه سرم تکرار میشد
تکرار میشد
دیگه نتونستم
دستام و مشت کردم که برم داخل
اشک روی گونه هام بود
درو با پا باز کردم و سرمو چرخوندم یجای دیگه
تا بدن لخت انیا رو نبینم
و داد زدم
دامیان: جک بس کن
ویو آنیا*
بعد از اینکه از کلاس اومدیم بیرون
(بقیشو خودتون میدونین)
دامیان مارو دنبال میکرد
تا رفتیم توی یه خرابه
که جک زیر گوشم لب زد
جک: تویه لعنتی به دامیان همچی رو لو دادی مگه نه؟
حالا تاوانشو میدی!
کوچولو
فکر کردی جلوی من کی هستی؟
حالا بهت نشون میدم
جک دهنمو بست و منو به یه صندلی قفل کرد
نمیتونستم کاری کنم نه جیغ بزنم
نه تکون بخورم
بعد از پنج مین
جک دهنمو باز کرد
و دستاش که از شدت یخی میلرزید و زد به رون پام
لرزیدم
اما نباید ضعف نشون میدادم
لبم و گزیدم
فهمید جواب نمیده
از صندلی بازم کرد
اما دستامو نه
گذاشتم روی میز و خودشم روم خیمه زد
جفت دستاشو گذاشت رو جفت رونام
و بعد بالا و بالاتر
دیگه داشت پیراهنم رو در میورد
نمیخواستم این اتفاق بیوفته
پس فقط یخی دستاش و برای مثال داشتم
و ناله کردم
آنیا: عاح (یه ناله ریز) جک بس کن بدنت خیلی سرده
و یهو دامیان با شکستن در اومد داخل
بهش نگاه کردم
جک خیلی سریع
دستشو از پیراهنم رد کرد جوری که انگار داشت
س*ینه هامو ماساژ میداد به دامیان نگاه کرد
دامیان که فهمید لباس دارم سرشو سمتم چرخوند
گونه هاش اشکی بود و با دیدن این صحنه
قطره های اشکش جاری شد
منم یه قطره ریز از گونم ریخت
ولی .. من قوی ام .. من آنیا فورجرم
جلوی چیزی کم نمیارم
پس سریع انگار نه انگار چیزی شده
جک و هل دادم لباسمو درست کردم و رو به جک گفتم
آنیا: گفتم نباید اینجا اینکارو بکنی
دامیان خشکش زده بود
رفتم سمتشو گفتم
آنیا: تو چجوری اومدی اینجا نمیگی کسی داخل باشه
بعد خواستم دستشو بگیرم که ببرمش
دستاش یخ بود
خیلی یخ .. پسری که دوسش داشتم
همیشه دستای گرمی داشت:)
که دامیان دستشو از توی دستم کشید و رفت
بعد جک اومد سمتم و گفت
جک: اوم بیب خوشم اومد آفرین یاد گرفتی
عصبی شدم و با قدرتی که نمیدونم از کجا آوردم هولش دادم عقب
و بعد رفتم بیرون
ویو داخل کلاس*
زنگ نخورده بود
رفتم توی کلاس تا آروم شم
دامیان و دیدم
سرشو گذاشته بود روی دستاش و سکوت کرد بود
آروم رفتم کنارش نشستم
سرشو اورد بالا تا ببینه کیه
وقتی توی چشام نگاه کرد
چشاش قرمز بود
دوباره سرشو انداخت پایین
چیزی برای گفتن نداشتم پس فقط سکوت کردم
زنگ خورد و کلاس شروع شد
داشتم به دور و بر نگاه میکردم
همه پیش دوستاشون بودن
فقط دونفر بودن که دختر و پسر نشسته بودن
یکی من و دامیان
و یکی دیگه دو تا از بچه ها بودن که توی رابطه بودن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته نباشیددد
تو پارت بعد بقیش و مینویسم زیاد شددد😂
بچه ها تو این فکرم دیگه ادامه ندم هیچ همایتی نمیشه
درسته من گفتم برای چیزی که خودم خواستم بنویسم نمیخوام شرط بزارم
ولی
اینقدر مینویسم بعد
تو دو ساعت ۳۰۰ ویو میگیره
اما بالاترین لایک چنل ۳ تا باشه
خب .. خستم میکنه
- ۱۲.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط