آمدی پنجرهای رو به جهانم دادی

آمدی ... پنجره‌ای رو به جهانم دادی
ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی

چشم‌هایم را از پشت گرفتی ناگاه
نَفَسم را بند آوردی و جانم دادی

از گُلِ پیرهنت ، چوب لباسی گُل داد
در رگِ خانه دویدی ... هیجانم دادی

در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را
چشمه‌ام کردی و از خود جریانم دادی

تو در این خانه‌ی بی پنجره ، "صبح" آوردی
روشنم کردی و از مرگ ، امانم دادی ...
دیدگاه ها (۰)

🌹 🔘 حکایت #دزد_باش_ولی_مرد_باشدر یکی از شهرهای بزرگ ایران کا...

🌺 به بهانه ۲۹فروردین، سالروز تولد حضرت آقا❤️هر چند همه دوست ...

بهترین همسر اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند.گذشته شما را...

#سیاست_زنانهیک زن با اعتماد به نفس حرفشو تو دلش نگه نمیداره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط