دوپارتی درخواستی لینو وقتی قرص افسردگی میخوری واون میبین

دوپارتی درخواستی لینو: وقتی قرص افسردگی میخوری واون میبینه


اره.. زندگی سختی داشتی.. تا اینکه با مردی که تمام وجودت شد ازدواج کردی... اون مرد واقعا مهربون بود.. خیلی دوسش داشتی.. ولی .. بلخره که می‌فهمه نه؟؟ می‌فهمه که قرص افسردگی میخوری.. میتونی پنهنونش کنی عزیزم؟؟ نه نمیشه...
افکارتو کنار زدی نیم ساعت دیگه لینو میومد خونه.. رفتی داخل آشپزخونه شروع کردی به غذا درست کردن.. سرگرم بودی که لینو وارد خونه شد:

÷عزیزم؟؟ من خونه ام..

دستاتوشستی .. وبه سمت همسرت رفتی

×سلام عزیزم خسته نباشی شام آماده اس برو لباساتو عوض کن بیا..

لینو نفس عمیقی کشید:

÷اینجوری که این بو راه افتاده مطمئن باش کل میزو جارو میکنم.. (خنده)

×برو دیگه (خندیدی)

لینو رفت..

میزوچیدی.. لینو پایین اومد..

÷عیجانم غذا خوشمزه تر از این آخه؟؟ بله دیگه زن مینهویی..

×بیا بشین ..


تو لینو شروع کردید به خوردن غذا :

÷اخیششس.. خستگیم در رفت ..

لبخندی زدی ..

÷میگم‌. موافقی آخر هفته بریم سعول؟؟

×اره چرا که نه...

بلخره این شب تموم شد.. تو لینو به سمت تخت رفتین .. تو خوابت نبرد یادت رفته بود قرص هاتو بخوری پاشدی به سمت آشپزخونه رفتی....





ادامه پارت بعد......