رویایغیرممکن فصل پارت قسمت

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت33 #قسمت2
ادامه :
بوسه رو قطع کردم و به طرف صدا برگشتم..... هااااااا!!!! برادر سارا اینجا چیکار می‌کرد؟؟؟!!!! به سارا نگاه کردم که قیافه اونم دست کمی از من نداشت....
-تو اینجا چیکار میکنی؟
×خب... با بنگ شی هیوک کار داشتم... داستانش طولانیه ولی درباره شما دوتا بود...
+دقیقا چه کاری؟
×خب... من فهمیده بودم شما دوتا به هم علاقه دارین، البته سارا قبلا به من درباره این گفته بود، ولی وقتی رفتار های دیروز تو رو دیدم فهمیدم تو هم به سارا علاقه داری پس تصمیم گرفتم با بنگ شی هیوک در این مورد صحبت کنم شاید بتونه کمکی بکنه؛ولی فک نکنم الان به کمکش نیاز داشته باشین چون تا یه دیقه پیش داشتی خواهرمو میخوردی -_-
با این حرف برادر سارا، سار خجالت کشید و منو بغل کرد و صورتشو زیر سویشرتم قایم کرد
×هویییی، از داداشت خجالت میکشی از تهیونگ خجالت نمیکشی؟ -_-
(ادامه داس از زبون سارا)
×هویییی، از داداشت خجالت میکشی از تهیونگ خجالت نمیکشی؟ -_-
با این حرفش سرمو از زیر سویشرت تهیونگ بیرون آوردم و به فارسی گفتم :
_زهر مار و کوفت و درد -_-
×هویییی، چرا عصبانی میشی؟
_مرض و ورم -_-
+شما دوتا دارین چی میگین به همدیگه؟
_داریم به فارسی حرف می‌زنیم
×آره، البته سارا داره فحش میده
_ خفه شو عنترِ خر -_-
×اوه اوه، خشم اژدها
_ببین، اگه الان گم و گور نشی به هشتاد روش سامورایی جرت میدم -_-
×یا خداااا، من رفتم....
دیدگاه ها (۳)

وات د فاک ویسگون ؟😐 😂 البته این تنها پست ویسگونم نیس که اینط...

نظرسنجی 👇 رمان #رویای_غیرممکن #فصل1 داره کم کم تموم میشه (ف...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت33 #قسمت1 خب.... پس باید تو روز رو...

#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت32 #قسمت2ادامه :به طرف اتاقم رفتم ...

قسمت ۹

P⁸ویو تینا بعد از تموم شدن کارم برای غذا خوردن به سالن غذاخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط