part
part:³³
_____________________________________
سوجون: باشه خدافظ
(پایان تماس)
(۱۲شب)
یونا" همه خواب بودن تو فکر غرق شده بودم اگه بره به هانول بگه چی رفتم پایین یه لیوان اب بخورم دیدم خدمتکار تو آشپزخونه و داره تمیزکاری میکنه رفتم سمتش و با دستم جلوی دهنشو گرفتم
یونا: هیس ساکت باش کاری باهات ندارم فقط چندتا سوال دارم ازت ... تو اونشب تو حیاط بودی؟ داشتی به حرفام گوش میدادی؟
خدمتکار به نشونه ی آره سرشو تکون داد
یونا: ببین دختر جون کشتن تو برام کاری نداره پس مطمئن باش اگه درمورد این قضیه به کسی چیزی بگی میکشمت من فقط میخوام انتقاممو از این خانواده بگیرم پس لال میشی هر سوالی هم ازت پرسیدن میکی نمیدونم فهمیدی؟ حالا میخوام دستمو از روی دهنت بردارم ساکت باس حرف نزن سعی همچی رو عادی جلوه بدی
یونا آروم دستشو برداشت
خدمتکار: *نفس نفس*
یونا رفت سمت اتاق و آروم رفت داخل و خوابید
(صبح)
یونا' با صدای آلارم گوشیم بیداره شدم ولی هنوز دلم میخواست بخوابم آلارمو قطع کردم و پتورو کشیدم رو سرم که گوشیم زنگ خورد دستمو از زیر پتو بردم و گوشی رو برداشتم یه شماره ناشناس بود جواب دادم
یونا: الو
هارین: الو سلام یونا
یونا: شما؟
هازین: هارینم
یونا: وای هارین چطوری عزیزم هارین هارین :خوبم تو خوبی
یونا: آره کجایی؟
هارین: کره
_____________________________________
ادامه دارد...🖤
_____________________________________
_____________________________________
سوجون: باشه خدافظ
(پایان تماس)
(۱۲شب)
یونا" همه خواب بودن تو فکر غرق شده بودم اگه بره به هانول بگه چی رفتم پایین یه لیوان اب بخورم دیدم خدمتکار تو آشپزخونه و داره تمیزکاری میکنه رفتم سمتش و با دستم جلوی دهنشو گرفتم
یونا: هیس ساکت باش کاری باهات ندارم فقط چندتا سوال دارم ازت ... تو اونشب تو حیاط بودی؟ داشتی به حرفام گوش میدادی؟
خدمتکار به نشونه ی آره سرشو تکون داد
یونا: ببین دختر جون کشتن تو برام کاری نداره پس مطمئن باش اگه درمورد این قضیه به کسی چیزی بگی میکشمت من فقط میخوام انتقاممو از این خانواده بگیرم پس لال میشی هر سوالی هم ازت پرسیدن میکی نمیدونم فهمیدی؟ حالا میخوام دستمو از روی دهنت بردارم ساکت باس حرف نزن سعی همچی رو عادی جلوه بدی
یونا آروم دستشو برداشت
خدمتکار: *نفس نفس*
یونا رفت سمت اتاق و آروم رفت داخل و خوابید
(صبح)
یونا' با صدای آلارم گوشیم بیداره شدم ولی هنوز دلم میخواست بخوابم آلارمو قطع کردم و پتورو کشیدم رو سرم که گوشیم زنگ خورد دستمو از زیر پتو بردم و گوشی رو برداشتم یه شماره ناشناس بود جواب دادم
یونا: الو
هارین: الو سلام یونا
یونا: شما؟
هازین: هارینم
یونا: وای هارین چطوری عزیزم هارین هارین :خوبم تو خوبی
یونا: آره کجایی؟
هارین: کره
_____________________________________
ادامه دارد...🖤
_____________________________________
- ۵.۹k
- ۰۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط