ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

پارت 5

کلارا :شیطون چرا به ما نگفتی؟؟

مکس :اتیش چه انتخابییییییی! به به

لیدی :هییییعیییی سانامی! چقدر پنهو....

سانامی :اشتباه نکنید خبرایی نیست! هیچی! فقط می خواست پاشم تا بتونه بره بشینه رو صندلیش.

لیدی :اونی ایراد نداره باهاش قرار بزاری.

کلارا :نونام خیلی بهم میاین

سانامی :هممممف شما بچه ها نمی خواید بس کنین
اوکی! بچه شما برید من  بعدا بهتون پیام میدم . بای
می خوام تنها باشم

استیو :نازک نارنجی

سانامی :ببیند گاله روووو 🙂

سانامی رفت خونه. لباساشو در اورد. حموم کرد. اومد تو اشپز خونه و در یخچال رو باز کرد.

سانامی :همف، تو این بی صاحاب هم هیچی نیست

پرش زمانی

فردا صبـ
دیدگاه ها (۲)

ازدواج اجباری پارت 6 سانامی حاضر شد هندزفری رو گذاشت تو گوشش...

ازدواج اجباری پارت 7سانامی چشماشو محکم بهم فشورد و دستاشو گر...

ازدواج اجباری پارت 4 سانامی :چ... چی کار می کنی 😧 جیمین :برو...

هر آنچه در قلب میگذرد را نمیتوانگفت، برای همین خداوند آه، اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط