شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم

همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم

خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم

اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم

چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم

به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم

🌹شهریار🌹👈
دیدگاه ها (۶)

بـعد توهرڪس به من گفت:«دوستت دارم» فقط بانگاهی خسته گفتم:...

▫️گاهےیڪ نگاه آنقدرمهرباݧ است ڪہچشم هرگزرهایش نمیڪند ...

💭چشم هایش نه به سیاهی شب بود،و نه به آبی آسمان میماند،چشم ها...

گاهي كساني كههزاران فرسنگ با شما فاصله دارنداحساس بهتري رادر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط