چند پارتی عضو هشتم قسمت اول : شروع غیر منتظره
💫 موضوع: تو یه روز سخت داشتی، ولی وانمود میکنی حالت خوبه
اتاق خواب بزرگ خوابگاه بیتیاس پر از سر و صدا بود. همه خسته از تمرین برگشته بودن. تو یه گوشه نشسته بودی، لبخند کوچیکی زدی و گفتی:
> «من خوبم، نگران نباشین.»
اما هیچکدوم باور نکردن.
🌸 نامجون سرشو بالا گرفت و گفت:
> «تو همیشه میگی خوبم، ولی من بلدم این نگاه رو... یه نفر باید باهات حرف بزنه، درسته؟»
با لحن آرومش سعی کرد بهت اطمینان بده که لازم نیست قوی باشی.
☁️ شوگا بدون اینکه چیزی بگه، رفت سمت آشپزخونه. چند دقیقه بعد برگشت با یه لیوان شکلات داغ.
> «نمیخواد توضیح بدی. فقط بنوش. قهوه نیست، چون الان نیاز داری آروم شی نه بیدار بمونی.»
💛 جیهوپ مثل همیشه سعی کرد فضا رو سبک کنه، دستاشو به هم زد و گفت:
> «خببب! کی آمادهست یه رقص کوچولو بکنیم؟ چون من فقط وقتی غصهمو میبرم بیرون، لبخند برمیگرده!»
و همون لحظه آهنگ گذاشت، ولی معلوم بود که اونم داره نگرانت میشه.
💜 جیمین اومد کنارت نشست. با یه لبخند غمگین گفت:
> «میدونی؟ لازم نیست جلوی ما تظاهر کنی. حتی اگه بخوای فقط ساکت بشینی، من اینجام.»
بعد آروم دستتو گرفت.
💚 تهیونگ (V) از اون ور اتاق با اون صدای خاصش گفت:
> «اگه نخندی، مجبورت میکنم با من نقاشی بکشی. میدونی چرا؟ چون رنگا میتونن حرف بزنن وقتی تو نمیخوای.»
و یه جعبه مدادرنگی پرت کرد سمتت که خندیدی.
🩵 جونگکوک از کنار دیوار نگاهت کرد، لباش رو گزید.
> «تو همیشه سعی میکنی قوی باشی… ولی من دوست دارم وقتی آسیبپذیری هم ببینمت. چون اون موقع واقعاً خودتی.»
و بعد آروم اومد کنار بقیه نشست، سرش پایین بود تا کسی اشکشو نبینه.
💖 جین آخر از همه جلو اومد، یه بسته خوراکی از کیفش درآورد و گذاشت جلوت.
> «میدونی، هیچکس غمگین نمیمونه وقتی جلوی خودش خوراکی داره. حالا بخند، چون خوشگلتر میشی و من نمیخوام کسی بگه از من خوشگلتری!»
همه خندیدن.
تو وسط اون جمع، با چشمهای پر اشک و لبخند آرومی گفتی:
> «شماها یه مشت دیوونهی فوقالعادهاید… ممنون که هستین.»
و اون شب، بدون هیچ حرف اضافهای، فقط همدیگه رو در آغوش گرفتین — یه شب پر از آرامش، خنده، و عشق بیصدا. 💫
خب تموم شد😐
نمیبینم لایک کنیدا😑😑😑😑
پارت بعد رو بزارم ؟ مثلا وقتی یکی از اعضا بعد اون روز عاشق ا.ت میشه ؟ میخوام یکی از اعضا رو عاشقش کنم ، به نظرتون کدوم یکی باشه؟
همین دیگه
لایک و کامنت پلیز💖💖💖
بای بای👋👋
اتاق خواب بزرگ خوابگاه بیتیاس پر از سر و صدا بود. همه خسته از تمرین برگشته بودن. تو یه گوشه نشسته بودی، لبخند کوچیکی زدی و گفتی:
> «من خوبم، نگران نباشین.»
اما هیچکدوم باور نکردن.
🌸 نامجون سرشو بالا گرفت و گفت:
> «تو همیشه میگی خوبم، ولی من بلدم این نگاه رو... یه نفر باید باهات حرف بزنه، درسته؟»
با لحن آرومش سعی کرد بهت اطمینان بده که لازم نیست قوی باشی.
☁️ شوگا بدون اینکه چیزی بگه، رفت سمت آشپزخونه. چند دقیقه بعد برگشت با یه لیوان شکلات داغ.
> «نمیخواد توضیح بدی. فقط بنوش. قهوه نیست، چون الان نیاز داری آروم شی نه بیدار بمونی.»
💛 جیهوپ مثل همیشه سعی کرد فضا رو سبک کنه، دستاشو به هم زد و گفت:
> «خببب! کی آمادهست یه رقص کوچولو بکنیم؟ چون من فقط وقتی غصهمو میبرم بیرون، لبخند برمیگرده!»
و همون لحظه آهنگ گذاشت، ولی معلوم بود که اونم داره نگرانت میشه.
💜 جیمین اومد کنارت نشست. با یه لبخند غمگین گفت:
> «میدونی؟ لازم نیست جلوی ما تظاهر کنی. حتی اگه بخوای فقط ساکت بشینی، من اینجام.»
بعد آروم دستتو گرفت.
💚 تهیونگ (V) از اون ور اتاق با اون صدای خاصش گفت:
> «اگه نخندی، مجبورت میکنم با من نقاشی بکشی. میدونی چرا؟ چون رنگا میتونن حرف بزنن وقتی تو نمیخوای.»
و یه جعبه مدادرنگی پرت کرد سمتت که خندیدی.
🩵 جونگکوک از کنار دیوار نگاهت کرد، لباش رو گزید.
> «تو همیشه سعی میکنی قوی باشی… ولی من دوست دارم وقتی آسیبپذیری هم ببینمت. چون اون موقع واقعاً خودتی.»
و بعد آروم اومد کنار بقیه نشست، سرش پایین بود تا کسی اشکشو نبینه.
💖 جین آخر از همه جلو اومد، یه بسته خوراکی از کیفش درآورد و گذاشت جلوت.
> «میدونی، هیچکس غمگین نمیمونه وقتی جلوی خودش خوراکی داره. حالا بخند، چون خوشگلتر میشی و من نمیخوام کسی بگه از من خوشگلتری!»
همه خندیدن.
تو وسط اون جمع، با چشمهای پر اشک و لبخند آرومی گفتی:
> «شماها یه مشت دیوونهی فوقالعادهاید… ممنون که هستین.»
و اون شب، بدون هیچ حرف اضافهای، فقط همدیگه رو در آغوش گرفتین — یه شب پر از آرامش، خنده، و عشق بیصدا. 💫
خب تموم شد😐
نمیبینم لایک کنیدا😑😑😑😑
پارت بعد رو بزارم ؟ مثلا وقتی یکی از اعضا بعد اون روز عاشق ا.ت میشه ؟ میخوام یکی از اعضا رو عاشقش کنم ، به نظرتون کدوم یکی باشه؟
همین دیگه
لایک و کامنت پلیز💖💖💖
بای بای👋👋
- ۳.۷k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط