وقتی باهم دعوا می کنید و تو سرطان داشتی تهیونگ

وقتی باهم دعوا می کنید و تو سرطان داشتی( تهیونگ)

ا.ت:تهیونگ من هنوزم به قولم پایدارم فقط بزار برات توضیح بدم لطفاً
تهیونگ:نمیخاد توضیح بدی همه چی معلومه از خونم برو بیرون (داد)
ا.ت:
با گریه از خونه اومدم بیرون فقط گوشیم همراهم بود رفتم خونه مامان و بابام
یک ماه بعد:
خوب من دو هفته پیش فهمیدم که به سرطان خون مبتلا شدم و هیچ راه درمانی نداره و روز به روز به مرگ نزدیک تر میشم در مورد سرطانم به هیچکس چیری نگفتم حتی پدر و مادرم. داخل اتاقم بودم که خون دماغ شدم و سرم گیج می‌رفت و از هوش رفتم
چند روز بعد
تهیونگ:
دیگه نمیتونم تحمل کنم شاید ا.ت راست می‌گفت باید ازش معذرت خواهی بکنم می‌دونم کجاست همیشه هر وقت من و اون باهم دعوا میکنیم می‌ره خونه پدر و مادرش سوار ماشین شدم و رفتم خون پدر و مادر ا.ت بعد از چند دقیقه رسیدم از ماشین پیاده شدم و در خونه رو زدم کسی در خونه رو باز نکرد دوباره در خونه رو زدم مادر ا.ت در رو باز کرد
تهیونگ : سلام ا.ت اینجاست
م.ت: ا.ت دیگه اینجا نیست اون مرده (بغض و گریه )
تهیونگ:چی دارین شوخی میکنین
م.ت:چند روز پیش از.ت حالش بد شد و بردیمش بیمارستان و گفتن ا.ت سرطان خون داره و مرده
تهیونگ : ممنون که .... بهم اطلاع دادین ........... خداحافظ (بغض و ناراحت)
سوار ماشین شدم و به سمت ساحل حرکت کردم و قتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و گریه کرم نه من باورم نمیشه اون دیگه پیشم نیست اون ساحل و دریا رو خیلی دوست داشت .......شاید اگه به حرفش گوش میدادم اینطوری نمیشد................پایان
دیدگاه ها (۵)

وقتی عضو هشتمی ولی اونا سلام من هوانگ ات هستم عضو هشتم بی تی...

دو روز از اون اتفاق میگذره و من اصلا از اتاقم بیرون نیومدم ن...

وقتی باهم دعوا میکنید و تو سرطان داشتی (تهیونگ) ...

یک روز تابستانی (عضو هشتم) ا.ت: آهه بلا...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط