و دیگر جوان نمیشومنه به وعده ی عشق ونه به وعده ی چشمان توو دیگر به شوق نمی آیمنه در بازی باد ونه در رقص گیسوان توچه نامرادی تلخی !ودریغا !چه تلخ فرو میریزمبا سنگینی این غربت عمیقدر سرزمین اجدادی خویش