فقط به احترام اونایی که میخونن و نظر میدن

فقط به احترام اونایی که میخونن و نظر میدن🙏
Ep5
اون زنگ هیچی از حرفای استاد نمیفهمیدم
ققط چشمم به ساعت بود تا زودتر زنگ بخوره و برم با یونا حرف بزنم...
توی فکر بودم که زنگ خورد
با شنیدن صدای زنگ سریع سریع از جام پریدم و دوییدم سر میز یونا و تهیون...
من: اوممم...سلام چطورید؟خوبید؟میگم ما میخوایم شماها زنگ تفریح رو با ما باشید.عب نداره که؟؟😊 😊 😊 😊 😊 😃 😃 😃 😃
یونا و تهیون با تعحب داشتن بهم نگاه می کردن...
یونا سریعتر به خودش اومد و با لبخند از جاش بلند شد
یونا: اوه حتما...خوشحال میشیم☺
منو سویونگ به همراه تهیون و یونا داشتیم توی حیاط مدرسه قدم میزدیم ولی هیچکی هیچی نمیگفت...
آخر سر با پیشنهاد تهیون روی نیمکت های توی حیاط نشستیم...
تهیون: میگماااا...چطوره یکم بیشتر باهم آشنا شیم😉
یونا : اوه درسته...خب من ایم یونا هستم.توی خانواده ی متوسطی به همراه مادر زندگی میکنم...پدرم هم هرگز ندیدم به گفته مادرم اون قبل از تولدم مارو ترک کرده بود...از اشنایی با شوما خوشبختم^^
من: خب منم یوری هستم...با مادر و پدرم زندگی میکنم😊 می دونید ، دلم میخواد ما چارتا باهم دوستای خیلی خوبی باشیم آخه تو حسه خیلی خوبی بهم میدی...اونی^____^
یونا : 😃 😍
بعد از معرفی منو یونا ، سویونگ و تهیون هم خودشونو معرفی کردن
اونروز ما بیشتر درباره خودمون حرف زدیم تا بهتر همدیگه رو بشناسیم
موقعی که به خونه برگشتم اولش می خواستم با ذوق برم این اتفاقا رو برای مادر و پدرم تعریف کنم ولی با به یادآوردن عکس العملشون موقه ی دیدن عکس یونا ، از تصمیمم برگشتم...
#pencil_girl
#F_K
پ.ن: توی عکسه پوستر هم یونا و یوری یه جورایی ست پوشیدن😍 😍 😍 😍
این پارت بی مزه بود میدونم :/
دیدگاه ها (۱۷)

تنوع پوسترو حال کنین😝 😅 EP6چند روز از آشنایی منو سویونگ با ت...

توی عکس پوستر...فک کنید یوری به جای کتاب،عکس دستشه -_-این پا...

حالا که بچه های بدی هستین تا لایکا به ۱۰۰ و کامنتا به ۵۰ نرس...

بچه ها استقبالتون خیلی کمه😣 اگه اینحوری پیش بره دیگه ادامه ن...

چند پارتی جونگوون p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط