پشیمونی

پشیمونی..
پارت. ۱۵
ویو جنا

شاید سن مهم بود که ولم کرد.
اون جوون تر از منه..

<پنج سال بعد>
ویو نویسنده

از سر کار برگشت در خونه رو باز کرد.
خونه بیروح بود.
خیلی ساکت بود..خیلی..

گوشیش زنگ خورد.
جیمین بود..
کوک: سلام..
جیمین: امشب رو میای.
کوک: آره میام..
جیمین:خوبه..خدافظ..

کوک: وایسا قط نکن
جیمین: بله؟!
کوک: انقدر سرد نباش..
جیمین: تو این پنج سال فقط به خاطر نصیحت های جونگهی..و التماس های تهیونگه که باهات حرف میزنم.

کوک: هیونگ..تو که میدونی پشیمونم
جیمین: فایده ای داره؟
کوک: ح..حالشون خوبه؟
جیمین: دلیلی نمیبینم بهت بگم.

سکوت حکم فرما شد.
جیمین حتی از پشت تلفن هم میتونست حس کنه پسر گریه اش گرفته.

جیمین: باشه..همشون خوبن..هنوزم تو کره زندگی میکنن.
پسر روی صدای خودش مسلط شد و لب زد.
کوک: هیونگ‌‌..لیام چطوره؟

جیمین آهی کشید.
جیمین: لیام هم خوبه‌‌‌..
جیمین: جونگ کوک امشب میبینمت.
کوک: خدافظ

صدای قط شدن تلفن تو گوشش اکو شد.
رفت داخل اتاق رو تخت دراز کشید.
کمی چشماش رو بست..

سرش خیلی درد میکرد.
اون عفریته دو ماه هم دوم نیاورد و بهش خیانت کرد.
حدود چهار سال بود که جونگهی،جنا و لیام رو اصلا ندیده بود.
جیمین هم تو این چهار سال شاید چهل بار دیده بود.یعنی سالی ده بار البته بخواست جیمین این بود..بیشتر تلفنی..اما کوک برای اینکه جیمین دلش نرم بشه هروز یا یروز درمیون میرفت شرکتش.

تهیونگ خم خیلی سعی کرده بود رابطه دو طرف رو درست کنه..ولی خب سخت بود.

ادامه دارد...
لایک نمیکنید؟
دیدگاه ها (۱۰)

پشیمونی..پارت.۱۶ویو نویسنده.گوشیش رو گذاشت رو میز..جیمین: هو...

دریاد های من..میخوام اسمم رو عوض کنم..ایده اسم بدید..که با ه...

ماهِ من🌜🤍@ana_12391

پشیمونی..پارت.۱۴ویو نویسنده(بچه ها اینجا یه مدت از اومدن جنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط