تا بحال خود را اسیر دست طوفان دیده ای

تا بحال خود را اسیر دست طوفان دیده ای
مرغکی بی اشیان را زیر باران دیده ای

دیده ای حال کسی را که عزیزش رفته است
کودکی گم کرده خانه در خیابان دیده ای

از لبی تشنه تمنای سرابم دیوانگی ایست
شیری زخمی را بگو بین رقیبان دیده ای

حال من را تو نمیدانی مگر اینکه توهم
دست یارت را بدستان رقیبان دیده ای #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

خیلی از رفتن ها نیازی به گفتن اینکه میخوام برم ندارن خیلی از...

آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفتهر چه عاشق تر شدم این نکته...

چقدر بخاطر تو دل ز این و ان بکنمچقدر رنگ عذا را به پیرهن بزن...

یه وقتهایی تو یک رابطه مهم نیست چه سختیهایی کشیدی چقدر خرد ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط