p

p.1

صبح یه روز تعطیل بود. آفتاب نرم و طلایی از پنجره‌ی خونه‌شون می‌تابید داخل، و همه‌چی آروم بود...

تا وقتی که جیهوپ با یه صدای وحشت‌زده داد زد:

– ا.ت؟؟!!
چیپس من کووووو؟؟!!

ا.ت با خونسردی از توی مبل سرش رو بالا آورد و یه دونه چیپس از بسته‌ای که دستش بود بیرون آورد و گذاشت تو دهنش:

– اون چیپس نارنجیه؟ اونو دیشب خوردم، مزه‌اش خیلی خوب بود.

جیهوپ خشکش زد.

– تو چیــــــــــی؟؟ تو چیپس مقدس منو خوردی؟ اون مال وقتای خاص بود!

– وقت خاص چی آخه؟ داشتی می‌ذاشتی بمونه تا منقضی شه!

– اون چیپس حس داشت! خاطره داشت! ارزش معنوی داشت!

ا.ت زد زیر خنده.

– برو بابا! چیپس مقدس؟؟ کی رو داری گول می‌زنی!

جیهوپ مظلوم‌طور نشست کنارش، لپاشو باد کرد و دستاشو تو بغلش جمع کرد.

– دیگه بهت اعتماد ندارم. دیگه از دلم چی مونده که بخوری؟ قلبمم بخور بقیه‌ش راحت شه!

– دیشب خوردم اونم!

– چی؟؟؟

– شوخی کردم دیوونه!

جیهوپ چپ‌چپ نگاهش کرد، ولی طاقت نیاورد. یه دفعه پرید روش، قلقلکش داد.

– بگو ببخشید! بگو دیگه چیپس منو نمی‌خوری!

– نههه! نمی‌گم!!!!

و همین‌طور که ا.ت می‌خندید و جیهوپ قلقلکش می‌داد، آخرش دوتایی افتادن رو مبل، با موهای آشفته و دل‌هایی که از خنده پر شده بود.

جیهوپ لبخند زد.

– با اینکه چیپس منو خوردی، ولی بازم عاشقتم...

ا.ت چشمک زد.

– پس می‌تونم امشب شکلات‌هاتم بخورم؟

– برووووو بیرون از خونه‌ام!!
دیدگاه ها (۰)

p.2بعد از تهدید "برو بیرون از خونه‌م!"، ا.ت با ناز و ادا از ...

p.3فردای اون روز...همه چیز آروم بود. آفتاب از پنجره سرک می‌ک...

P.3 – "من ازت متنفر نیستم... فقط از فکر اینکه مال من نباشی م...

P.2 سکوت ماشین، کشنده بود.تو کنار صندلی شاگرد نشسته بودی و ش...

پارت 3

باورم نمیشه قشنگام...هنوز یه هفته نشده....هفتادتایی شدنمون م...

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط