پارت

پارت :78
ارباب زاده ....


کل روز سوبین برنگشت شرکت و یونجون هم هیون طور نیومده بود شرکت خونه هم نرفته بود به طرز عجیبی سوبین دلش می خواست بدونه که چرا یونجون اون یون عوضی رو کتک زد ...
رفتارش با سوبین اون لحن سردش هنوز تو ذهن سوبین بود و اون رو خیلی ناراحت کرده بود احساس می کرد دلش می خواست گریه کنه اصلأ انتظار نداشت روزی یونجون باهاش آنقدر بد رفتار کنه
شاید سوبین زیادی بزرگش کرده بود و چیزی مهمی نبود ....
سوبین کنار دریا نشسته بود و از صدای موج های دریا لذت می برد لاقل اینجا می تونست کمی ارامش پیدا کنه
ولی حتا اینجا هم دیگه لذت همیشه رو نداشت
صدا های توی سرش آنقدر زیاد بود که بهش اجازه نمی‌داد فقط آرام باشه و به چیزی فکر نکنه ...
لحظه ای احساس کرد یکی کنارش نشست روی صندلی ...
به کنارش نگاه کرد تا ببینه کیه با تعجب گفت

" آقای یون شما اینجا چیکار میکنید !"

مرد دستش رو به نشونه ای نیاز نیست بلند بشی گرفت و گفت

" نیاز نیست بلند بشی مرد جوان "

سوبین با کنجکاوی به پیر مرد خیره شده بود مرد خندید و گفت

" جوان های این زمونه خیلی کنجکاون پس سریع میرم سر اصل مطلب "

سوبین ابروی بالا داد و گفت

" منظورتون چیه ؟!"

پیر مرد لبخند شیطانی زد و گفت

" من می‌دونم از چوی یونجون خوشت میاد و عاشق اونی ازت می خواهم باهام همکاری داشته باشی "

سوبین چشم هایش اندازه توپ تنیس شد هنوزم نمیدونست منظور مرد چیه




ادامه دارد ...
دیدگاه ها (۰)

پارت :79ارباب زاده ....سوبین با حرف مرد شوکه شده بود نمیدونس...

پارت :80ارباب زاده ..‌پیر مرد دوباره پرسید ..." نظرت چیه قبو...

پارت :77ارباب زاده.....سوبین با اخم غرید " دقیقا به خاطر کدو...

پارت :76ارباب زاده ...یونجون با خشم دندان هایش را روی هم سای...

پارت23

black flower(p,268)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط