عاشق کشون
عاشق کشون
حمید سلیمانی
یک راسته از بازار مال خودش بود. اول مرا در عطرفروشی اش به کار گرفت. داشتم با رایحه های دل انگیز آنجا حال می کردم که مرا به عطاری اش انتقال داد. آن جا هم خوب بود. داشتم پیشرفت می کردم. از خواص گیاهان یاد می گرفتم و از رنگ و بویشان لذت می بردم که مرا به دکان مسگری اش برد و مشغول به کار کرد. درست زمانی که به گداخته های آتشین عادت کردم و با پوستی کلفت فوت و فن مسگری را آموختم برای همیشه در کارگاه کوزه گری اش استخدامم کرد. حالا من مدت هاست دارم گل خودم را لگد می کنم. از اول هم نقشه اش همین بود، می خواست از من یک عاشق بسازد.
به کانال ادبی رهتاب
حمید سلیمانی
یک راسته از بازار مال خودش بود. اول مرا در عطرفروشی اش به کار گرفت. داشتم با رایحه های دل انگیز آنجا حال می کردم که مرا به عطاری اش انتقال داد. آن جا هم خوب بود. داشتم پیشرفت می کردم. از خواص گیاهان یاد می گرفتم و از رنگ و بویشان لذت می بردم که مرا به دکان مسگری اش برد و مشغول به کار کرد. درست زمانی که به گداخته های آتشین عادت کردم و با پوستی کلفت فوت و فن مسگری را آموختم برای همیشه در کارگاه کوزه گری اش استخدامم کرد. حالا من مدت هاست دارم گل خودم را لگد می کنم. از اول هم نقشه اش همین بود، می خواست از من یک عاشق بسازد.
به کانال ادبی رهتاب
- ۲.۳k
- ۲۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط