و اما ادامه خاطره
و اما ادامه خاطره..
بله قهرمان خاطره و روایت ما همون نرگس خانم هست در خصوص سایر ویژگیهای این دختر پر حاشیه زیاد قلم فرسایی نمی کنم که خدای ناکرده متهم به غیبت و نمامی نشم ..... فقط اشاره می کنم به اینکه هر وقت خونه ما میومد دو سه تا ضربه مشت و لگد به هر کی اطرافش بود نثار می کرد و لبخند موذیانه ای رو هم تحویل می داد که بسی آزار دهنده بود
چند بار به خواهرام ندا دادم که دوست نادانشونو کمی نصیحت کنن ولی خوهرام در جواب می گفتن که هر وقت نرگس رو می بینن صحبت از حال گیری پسرا می کنه و با الهام از فیلمهای بروسلی مثل اژدها وارد می شود و خشم اژدها و رئیس بزرگ کیسه انفرادی زمان سربازی برادرش رو پر از شن کرده و هر روز یکی دو ساعتی تمرین بوکس و لگد می کنه....
یه روز بعد از ظهر بعد از بازی فوتبال تو کوچه زمانیکه داخل منزل شدم هنگام عبور از دالان خونه از اتاقیکه همیشه خواهرام با دوستاشون اوقات رو سپری می کردن صدای گربه شنیدم ، اون زمان مثل الان گربه ها پادشاهی نمی کردن و هر جایی مثل امروزه تو خونه ها و پارکها لم بدن و آدما رو تحویل نگیرن، اون زمان طرف حساب گربه ها لنگ کفش بود و کمتر گربه ای رو پیدا می کردین که از ۲۰ متری آدما عبور کنه، خب منم بچه همون نسل بودم و با همون روشهای تربیتی حاکم اون زمان ، به من خرده نگیرین به جان خودم اون زمان پیرزنا و مادر بزرگای گوگولی مگولی هم گربه ها رو در تیررس تیراندازی با لنگ کفش داشتن ...,,!!🥴
چقدم دقیق شلیک می کردن
مستقیم سر گربه رو نشونه می گرفتن ....!!🥴
البته به استثنای مادر بزرگ مرحوم و مهربون من که الهی نور به قبرش بباره
اون خدا بیامرز یه گربه سیاه با زیر گلوی سفید رنگ داشت که همیشه پایین رختخوابش در حال چرت زدن بود و فقط زمانی از دیدن منو برادرم بی خیال بود و ما رو به هیچ حساب می کرد که کنار مادر بزرگم بود و در بقیه اوقات از دویست متری ما هم عبور نمی کرد چون می دونست به اندازه همون زمانهایی که کنار مادر بزرگم خر و پف می کنه براش لنگ کفش و چوب و توپ سنگین والیبال گذاشتیم کنار که حالشو جا بیاریم ....!!🥴
امروزه میگن گربه ها قدرت ماورایی دارن و با نگاه به آدما می تونن تشخیص بدن که شخص به چه چیزی فکر می کنه خدائیش این حرف منطق داره ...
اون زمان گربه گُنده بَکِ مادر بزرگ ما تشخیص داده بود که اون زن چقدر مهربون هست و نوه های اون پیرزن ناخواسته اهل اذیت و آزار حیوونا،
بگذریم از ماجرا دور نشیم....
وقتی صدای گربه از داخل اتاق شنیدم بلافاصله نزدیکترین و کارآمد ترین لنگ کفشی که در دسترسم بود رو برداشتم و بطور غافلگیرانه وارد اتاق شدم در اولین صحنه مشاهده کردم دختر همسایه یا همون نرگس خانم که لفظ آقا نرگس بیشتر بهش میومد....!!!
ادامه....
بله قهرمان خاطره و روایت ما همون نرگس خانم هست در خصوص سایر ویژگیهای این دختر پر حاشیه زیاد قلم فرسایی نمی کنم که خدای ناکرده متهم به غیبت و نمامی نشم ..... فقط اشاره می کنم به اینکه هر وقت خونه ما میومد دو سه تا ضربه مشت و لگد به هر کی اطرافش بود نثار می کرد و لبخند موذیانه ای رو هم تحویل می داد که بسی آزار دهنده بود
چند بار به خواهرام ندا دادم که دوست نادانشونو کمی نصیحت کنن ولی خوهرام در جواب می گفتن که هر وقت نرگس رو می بینن صحبت از حال گیری پسرا می کنه و با الهام از فیلمهای بروسلی مثل اژدها وارد می شود و خشم اژدها و رئیس بزرگ کیسه انفرادی زمان سربازی برادرش رو پر از شن کرده و هر روز یکی دو ساعتی تمرین بوکس و لگد می کنه....
یه روز بعد از ظهر بعد از بازی فوتبال تو کوچه زمانیکه داخل منزل شدم هنگام عبور از دالان خونه از اتاقیکه همیشه خواهرام با دوستاشون اوقات رو سپری می کردن صدای گربه شنیدم ، اون زمان مثل الان گربه ها پادشاهی نمی کردن و هر جایی مثل امروزه تو خونه ها و پارکها لم بدن و آدما رو تحویل نگیرن، اون زمان طرف حساب گربه ها لنگ کفش بود و کمتر گربه ای رو پیدا می کردین که از ۲۰ متری آدما عبور کنه، خب منم بچه همون نسل بودم و با همون روشهای تربیتی حاکم اون زمان ، به من خرده نگیرین به جان خودم اون زمان پیرزنا و مادر بزرگای گوگولی مگولی هم گربه ها رو در تیررس تیراندازی با لنگ کفش داشتن ...,,!!🥴
چقدم دقیق شلیک می کردن
مستقیم سر گربه رو نشونه می گرفتن ....!!🥴
البته به استثنای مادر بزرگ مرحوم و مهربون من که الهی نور به قبرش بباره
اون خدا بیامرز یه گربه سیاه با زیر گلوی سفید رنگ داشت که همیشه پایین رختخوابش در حال چرت زدن بود و فقط زمانی از دیدن منو برادرم بی خیال بود و ما رو به هیچ حساب می کرد که کنار مادر بزرگم بود و در بقیه اوقات از دویست متری ما هم عبور نمی کرد چون می دونست به اندازه همون زمانهایی که کنار مادر بزرگم خر و پف می کنه براش لنگ کفش و چوب و توپ سنگین والیبال گذاشتیم کنار که حالشو جا بیاریم ....!!🥴
امروزه میگن گربه ها قدرت ماورایی دارن و با نگاه به آدما می تونن تشخیص بدن که شخص به چه چیزی فکر می کنه خدائیش این حرف منطق داره ...
اون زمان گربه گُنده بَکِ مادر بزرگ ما تشخیص داده بود که اون زن چقدر مهربون هست و نوه های اون پیرزن ناخواسته اهل اذیت و آزار حیوونا،
بگذریم از ماجرا دور نشیم....
وقتی صدای گربه از داخل اتاق شنیدم بلافاصله نزدیکترین و کارآمد ترین لنگ کفشی که در دسترسم بود رو برداشتم و بطور غافلگیرانه وارد اتاق شدم در اولین صحنه مشاهده کردم دختر همسایه یا همون نرگس خانم که لفظ آقا نرگس بیشتر بهش میومد....!!!
ادامه....
- ۱۳.۹k
- ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط