از رقص نسیم و گل خبردارم کن

از رقصِ نسیــم و گُل، خبردارم کن
از هلهله یِ پرنده سرشــــارم کن

دستی به سرم بکش بگو صبح شده
با بوسه یِ عاشقـــــانه بیدارم کن
دیدگاه ها (۱۲)

مرا گفت آن جگرخواره که مهمان توامٖ امروزجگر در سیخ کش ای دل ...

دوش آن نامهرباناحوال ماپرسید و رفتصد سُخن سر کرد،اما یک سخنن...

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودمکه تو از هر چه که دم میزدی آن ...

حسرت دیدنت از دور برایم کافیستکم نکن از دل من لذت کوتاهش را

دلم لک زده واسه ی تو واسه بیداریامون تا خود صبح نبینم کسی دو...

پارت:4صبح: یجی:یونگی..شوگا:بیشور..من داییتمیجی:الان وقت این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط