حتی زبانش هم کم آورده بود چشم هایش میلرزید نه از ترس بلکه
حتی زبانش هم کم آورده بود چشم هایش میلرزید نه از ترس بلکه از بغض .. تهیونگ دستش را بالا آورد و موهای روی صورت مین جی را کنار زد سپس آروم گفت : گوش نکن بهش .. تون دروغ کن .. و راستش همه حرف های شما رو شنیدم ..
مین جی بغض اش گرفت و گلوش را به سنگینی حس کرد تند نگاه از تهیونگ دزدید و آروم گفت : از کجا بودم دروغ نمیگه
تهیونگ پهلو های مین جی را گرفت سپس سمت خودش کشید که باعث افتادن ناگهانی شد درست روی بدن تهیونگ.. به هرحال دست خودش نبود
تهیونگ: باورش نکن اینو من ازت میخواهم ... از خودم مطمئن هستم که بجز به تو به هیچ دختری دست نزدم
تنها همین جمله کافی بود که بغض چندین ساعت مین جی به بیورن رها شود .. اشک های پی در پی روی گونه هایش سرازیر از غم و اندوهی فراوان از نم و حق حق ها .. تهیونگ همان طور تند نشست ولی مین جی هنوز روی پاهایش جا خودش را داشت .. دست های ورزیده است دور پهلو های نازک و زریف مین جی حلقه شد. .و او را حدی به خودش فشرد و محکم در آغوش گرفت .. مین جی همچنین اشک میریخت و سرش را در گردن تهیونگ فرو برد ..
مین جی بغض اش گرفت و گلوش را به سنگینی حس کرد تند نگاه از تهیونگ دزدید و آروم گفت : از کجا بودم دروغ نمیگه
تهیونگ پهلو های مین جی را گرفت سپس سمت خودش کشید که باعث افتادن ناگهانی شد درست روی بدن تهیونگ.. به هرحال دست خودش نبود
تهیونگ: باورش نکن اینو من ازت میخواهم ... از خودم مطمئن هستم که بجز به تو به هیچ دختری دست نزدم
تنها همین جمله کافی بود که بغض چندین ساعت مین جی به بیورن رها شود .. اشک های پی در پی روی گونه هایش سرازیر از غم و اندوهی فراوان از نم و حق حق ها .. تهیونگ همان طور تند نشست ولی مین جی هنوز روی پاهایش جا خودش را داشت .. دست های ورزیده است دور پهلو های نازک و زریف مین جی حلقه شد. .و او را حدی به خودش فشرد و محکم در آغوش گرفت .. مین جی همچنین اشک میریخت و سرش را در گردن تهیونگ فرو برد ..
- ۱.۸k
- ۰۶ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط