عشق اغیشته به خون
˙❥˙๑) عشق اغیشته به خون(๑˙❥˙๑)
پارت ۱۲۴
صبح نور کمی به چشم میخورد آروم روی تخت چرخید و روی سینه اش دراز کشید پلک زد و از زیر پلک هایش به تخت خالی نگاه کرد ٫ مین جی بیدار شده ؟ ٫ با خود گفت و باز هم در تخت نرم چرخید در اتاق حمام باز بود مین جی پایین تر اتاق روی مبل نشسته بود با لباس های مرتب و تمیز .. کت شلوار آبی رنگ همراه هودی آبی و بدون کربات لیوان بزرگ و سفید شیری در دستش بود و گاهی ازش مینوشید .. تهیونگ روی تخت نیم خیز شد و اورم گفت : پرنده کوچولو بیدار شدی
مین جی با چشم های درخشش حاصل از خط چشم و ریمل روغنی به تهیونگ دوخت
مین جی : صبح بخیر !
تهیونگ: همچنین چرا زود بیدار شدی
مین جی شانه ای بالا انداخت : خوابم نمیومد یا بهت بگم صبح به ظهر !
تهیونگ: چی..؟ ساعت چنده
مین جی با بیحالی تکیه داد : ۱۱ صبح
تهیونگ: اوففف جلسه داشتم دختر دیونه چرا بیدارم نکردی
تند بلند شد سپس کتش را از روی زمین برداشت ..
قرار شد مین جی بخاطر کلافگی اش برود خونه مادرش سپس تهیونگ هم تنها یک قهوه تلخ گرفت سپس در راهی به شرکت قهوه را هم خورد با حالت موهای مرتب و کت شلوار مردانه مشکی وارد شرکت شد بخاطر چهره خنثی که گرفته بود بعضی از کارکنانش با ترس هر گوشه ای قائم میشدن ..
امروز خوب نبود بلکه روز پر از ذوق و هیجان ، و همچنین استرس وار ..
......
بر راویی صندلی های مخملی نشسته، برخلاف میل قلبشان اخم کرده بودن و چشم به منظره روبه رو اشون ساکت و در سکوت همانند که محترم نشسته بودن محترم هم پوشیده بودن و هرزگاهی جرعی از قهوه را میل میکردن سکوت تا جایی بود که تهیونگ آروم گفت
تهیونگ: چه مزخرف
جیمین : هیس آروم تر اگه بشنون پرتت میکنند بیرون
تهیونگ پوزخند زد و بر از کلافه گی به اطراف نگاه کرد این مزائده خیلی کسل کننده بود .. تهیونگ پوفی کشید و زمزمه کرد : کاش بجای تو خواهرت بود
جیمین به آرامی نگاهش کرد سپس نرم خندید و آروم پرسید : رابطه ات با خواهرم خوبه ؟ مشکلی ندارین
تهیونگ پوزخند زد سپس سمتش چشم دوخت : خوب نباشه چیکار میکنی
جیمین اخم کرد سپس با خیض گفت : یه وقت هم که شده مثل آدم جواب بده مثل آدم ..
تهیونگ پرسید به جون جیمین سپس با خیض گفت : منظورت اینکه من دیونم؟ .. جیمین با محترمی کتش را مرتب کرد سپس با لحن آرامی گفت : روانی هستی نیازی به گفتنش نیست بیخیالش سرمون تو کار باشه چون امروز روزه خیلی مهمیه
پارت ۱۲۴
صبح نور کمی به چشم میخورد آروم روی تخت چرخید و روی سینه اش دراز کشید پلک زد و از زیر پلک هایش به تخت خالی نگاه کرد ٫ مین جی بیدار شده ؟ ٫ با خود گفت و باز هم در تخت نرم چرخید در اتاق حمام باز بود مین جی پایین تر اتاق روی مبل نشسته بود با لباس های مرتب و تمیز .. کت شلوار آبی رنگ همراه هودی آبی و بدون کربات لیوان بزرگ و سفید شیری در دستش بود و گاهی ازش مینوشید .. تهیونگ روی تخت نیم خیز شد و اورم گفت : پرنده کوچولو بیدار شدی
مین جی با چشم های درخشش حاصل از خط چشم و ریمل روغنی به تهیونگ دوخت
مین جی : صبح بخیر !
تهیونگ: همچنین چرا زود بیدار شدی
مین جی شانه ای بالا انداخت : خوابم نمیومد یا بهت بگم صبح به ظهر !
تهیونگ: چی..؟ ساعت چنده
مین جی با بیحالی تکیه داد : ۱۱ صبح
تهیونگ: اوففف جلسه داشتم دختر دیونه چرا بیدارم نکردی
تند بلند شد سپس کتش را از روی زمین برداشت ..
قرار شد مین جی بخاطر کلافگی اش برود خونه مادرش سپس تهیونگ هم تنها یک قهوه تلخ گرفت سپس در راهی به شرکت قهوه را هم خورد با حالت موهای مرتب و کت شلوار مردانه مشکی وارد شرکت شد بخاطر چهره خنثی که گرفته بود بعضی از کارکنانش با ترس هر گوشه ای قائم میشدن ..
امروز خوب نبود بلکه روز پر از ذوق و هیجان ، و همچنین استرس وار ..
......
بر راویی صندلی های مخملی نشسته، برخلاف میل قلبشان اخم کرده بودن و چشم به منظره روبه رو اشون ساکت و در سکوت همانند که محترم نشسته بودن محترم هم پوشیده بودن و هرزگاهی جرعی از قهوه را میل میکردن سکوت تا جایی بود که تهیونگ آروم گفت
تهیونگ: چه مزخرف
جیمین : هیس آروم تر اگه بشنون پرتت میکنند بیرون
تهیونگ پوزخند زد و بر از کلافه گی به اطراف نگاه کرد این مزائده خیلی کسل کننده بود .. تهیونگ پوفی کشید و زمزمه کرد : کاش بجای تو خواهرت بود
جیمین به آرامی نگاهش کرد سپس نرم خندید و آروم پرسید : رابطه ات با خواهرم خوبه ؟ مشکلی ندارین
تهیونگ پوزخند زد سپس سمتش چشم دوخت : خوب نباشه چیکار میکنی
جیمین اخم کرد سپس با خیض گفت : یه وقت هم که شده مثل آدم جواب بده مثل آدم ..
تهیونگ پرسید به جون جیمین سپس با خیض گفت : منظورت اینکه من دیونم؟ .. جیمین با محترمی کتش را مرتب کرد سپس با لحن آرامی گفت : روانی هستی نیازی به گفتنش نیست بیخیالش سرمون تو کار باشه چون امروز روزه خیلی مهمیه
- ۳.۹k
- ۱۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط