چنان دل کندم از یاری دل آزار

چنان دل کندم از یاری دل آزار
که بین ما نبوده عشقی انگار
ولی در زیر این خاکسترِ سرد
زغالی مانده جا با سوز بسیار
شب آمد با همه سنگینی خویش
که تا گردد به روی قلبم آوار
شبی سنگینتر از امشب ندیدم
که اندوهش شود در من تلنبار
خیالش را نمیخواهم من امشب
خوشم با بی خیالی های بسیار
از آن ترسم که تا وقت قیامت
نیفتد از سرم این شوق دیدار
دلم میگیرد از این عشق دیرین
دلم میمیرد از این شام_غمبار
به دور شمع_یادش تا سپیده
کیم من سایه ای بر روی دیوار
میان خواب و بیداری... کجایی
ندیدی جان من یک بسته سیگار
دیدگاه ها (۴)

لبت زندان و لبهایم شد احضارکه گیرد بوسه های داغ و ...

ای که در خاطرِ خود خاطره از ما داریخوشتر از خاطره در خاطر ما...

از خواب گل تا باور پروانه ترسیدیم از همصدا و همدل و هم خانه ...

این چه رسمیست که هرشب دل من خونین است این چه دردیست که بر جس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط