آنه

آنه!
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده‌های مه آلود اندوه پنهان بود.
با من بگو از لحظه لحظه‌های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت.
آیا میدانی که در هجوم درد‌ها و غم‌هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود.
آنه!
اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی‌ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار توست.

#آنشرلی
دیدگاه ها (۱)

#تووییت 🌐 بعضی وقتام بیشتر ازینکه نیاز داشته باشی یکی دوستت ...

لطفا بفهمید..همیشه قرار نیست بخشیده شوید..قرار نیست آب های ر...

دلم از دریایی گرفت که زورش به آتش نرسید😢

چه زیباست زندگی کردن با امید نه امید به خود که غرور است نه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط