مروارید آبی
مروارید آبی
Part¹⁰⁸
_ خواستم یه کادو بهش بدم (مثل سگ دروغ میگه)
# چرت و پرت نگو راستش و بگو
_ بهم یه قولی بده جیمین
#چی؟
......
فلش بک به صبح*
ویو لانا
تو کابوس وحشتناکی بودم
که با صدای کوک یهو از ترس از خواب پریدم
_ اروم باش خواب بود همه چی
نفس زنان...
_ بیا این اب و بخور
اب و میده بهش و بغلش میکنه*
پنج مین بعد*
_ بهتری؟
اره...(اروم)
_ چی دیدی حالا؟ (نگران)
خواب دیدم تصادف کردی و تو مردی
_(خنده الکی) بیا همه خواب میبینن تو هم خواب میبینی
ای مرگ بگیری کوک
# لانااااااااا (یکم بلند کشیده)
_ چرا تو چارچوب دری جیمین خو بیا تو
جانم جیمین خوبی؟
# بیینم مگه قرار نبود بیدارمون کنی؟
یکساعته دیرمون شدههههه (جدی عصبی)
چییییی؟ واقعا ببخشیدددد (هول)... خب الان چیکار کنیمم؟؟؟
_ جیمین کرم داری پسر؟؟
# (خنده) واقعا که اسکله زنت
لانا یه بالشت و پرت میکنه تو صورت جیمین که خوشبختانه هم میخوره*
#عععععع لانا این چه کاریه
جیمین من اسکلم؟
مثل دیوونه ها اومدی جلوی در وایسادی انگار من عمل زایمان دارم تو هم فرشته نجاتمی بعد به من میگی اسکل؟
# مثالی خوبی بود..
_ بسهه پاشید حاضر شیم بریم فرودگاه دیرمون میشه
ببینم اصلا چجوری شماها اینقدر زود بیدار شدید؟
# شوهرت نزاشت پلک رو هم بزاریم منظورت از بیدار شدن چیه؟(عصبی)
خب پس حقته
_ خداونداااااا
# باشه باشه
ویو لانا
کوک و جیمین از اتاق رفتن بیرون
از تخت بلند شدم و به طرف دستشویی رفتم
بعد از پنج دقیقه کارای لازم و مواسکم و زدم و اومدم بیرون وسایلم جمع بود فقط باید لباسمو عوض میکردم
یه لباسی ورداشتم و عوض کردم (عکسش و میزارم) همه وسایل کوک و خودم و جمع کردم تو چمدون و زیپ و بستم گوشیم و شارژ و گذاشتم تو کیف دستیم و از اتاق خارج شدم
اسلاید دوم لباس لانا برای فرودگاه
شرط بعد لایک 10
کامنت 5
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part¹⁰⁸
_ خواستم یه کادو بهش بدم (مثل سگ دروغ میگه)
# چرت و پرت نگو راستش و بگو
_ بهم یه قولی بده جیمین
#چی؟
......
فلش بک به صبح*
ویو لانا
تو کابوس وحشتناکی بودم
که با صدای کوک یهو از ترس از خواب پریدم
_ اروم باش خواب بود همه چی
نفس زنان...
_ بیا این اب و بخور
اب و میده بهش و بغلش میکنه*
پنج مین بعد*
_ بهتری؟
اره...(اروم)
_ چی دیدی حالا؟ (نگران)
خواب دیدم تصادف کردی و تو مردی
_(خنده الکی) بیا همه خواب میبینن تو هم خواب میبینی
ای مرگ بگیری کوک
# لانااااااااا (یکم بلند کشیده)
_ چرا تو چارچوب دری جیمین خو بیا تو
جانم جیمین خوبی؟
# بیینم مگه قرار نبود بیدارمون کنی؟
یکساعته دیرمون شدههههه (جدی عصبی)
چییییی؟ واقعا ببخشیدددد (هول)... خب الان چیکار کنیمم؟؟؟
_ جیمین کرم داری پسر؟؟
# (خنده) واقعا که اسکله زنت
لانا یه بالشت و پرت میکنه تو صورت جیمین که خوشبختانه هم میخوره*
#عععععع لانا این چه کاریه
جیمین من اسکلم؟
مثل دیوونه ها اومدی جلوی در وایسادی انگار من عمل زایمان دارم تو هم فرشته نجاتمی بعد به من میگی اسکل؟
# مثالی خوبی بود..
_ بسهه پاشید حاضر شیم بریم فرودگاه دیرمون میشه
ببینم اصلا چجوری شماها اینقدر زود بیدار شدید؟
# شوهرت نزاشت پلک رو هم بزاریم منظورت از بیدار شدن چیه؟(عصبی)
خب پس حقته
_ خداونداااااا
# باشه باشه
ویو لانا
کوک و جیمین از اتاق رفتن بیرون
از تخت بلند شدم و به طرف دستشویی رفتم
بعد از پنج دقیقه کارای لازم و مواسکم و زدم و اومدم بیرون وسایلم جمع بود فقط باید لباسمو عوض میکردم
یه لباسی ورداشتم و عوض کردم (عکسش و میزارم) همه وسایل کوک و خودم و جمع کردم تو چمدون و زیپ و بستم گوشیم و شارژ و گذاشتم تو کیف دستیم و از اتاق خارج شدم
اسلاید دوم لباس لانا برای فرودگاه
شرط بعد لایک 10
کامنت 5
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۵.۳k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط