ا اقا

+ا اقا

مرد لبخندی زد و پیشانی اش را به پیشانی او چسباند و با آرامش جوابش را داد

_نگو آقا بگو پارسا خب ط قراره بشی خانوم خونم

طاقت نیاورد اشک هایش جوشید و مامانند باران بر روی صورت ماهش ریخت هول کردنش را به وضوح دید یعنی بخاطر او انقد نگران شده بود

_زندگی پارسا چیشد اخه

با بغض فراوان صدایش حرف دلش را که سنگینی می‌کرد بر زبان آورد حرفهایش درد داشت انقد که چشمان مرد روبرویش را غمگین و کدر کرد

+اخه من لیاقت ندارم زن شما بشم کی یک دختر رو میخواد که توی فاحشه خونه چند سال زندگی کرده همه منو به چشم یک جن*ه میبینن یعنی نمی‌ترسید واستون حرف در بیارن

هق هقش دیگر اجازه حرف را به او نداد
مرد روبرویش در نگاه اول عاشقش شده بود عاشق خجالتش روی سن عاشق هیکل جذابش آن لحظه به آن فکر نکرد که ان دخترک در فاحشه خانه زندگی می‌کند دارد مزایده می‌شود و مانند کالا خرید و فروش می‌شود فقط برایش مهم بود که مال او شود نزدیک دخترک رفت و به آغوش مردانه اش مهمانش کرد دخترک از حرکت او تعجب کرد اما ثانیه ای نگذشت که آرامش وصف نشدنی در تک تک سلول هایش و آن را به جان خرید صدای مردانه اش دست و دلش را می‌لرزاند و حرف هایی که نجواگونه در کنار گوشش زمزمه می‌کرد دخترک را به خود آورد و قبول کرد که تمام و کمال متعلق به مرد روبه رویش است

_تو دیگه مال منی فقط مال من پس به اینا فکر نکن من تورو هیچوقت جن*ه نمیبینم تو فرشته کوچولوی مظلوم منی همینکه بدونم از اینکه اینجا بودی و زندگی میکردی ناراحتی و پشیمون واسم کافیه تو قراره بشی خانوم خونم ملکه قلبم پس به اینا فکر نکن میخوایی بریم خونه......

خب خب بابا ی حمایتی چیزی آدم والا انرژی از دست میده انقد حمایت نمیکنید انگار کویره😐🤲
دیدگاه ها (۱۳)

خب من شاید خیلیاتون خیلی بی توجه به این رمان باشید و فقط بخو...

دلم بغلتو میخواد🥺💜 دوستت دارم  مثل هیچکس که میگه: 'تو رو دست...

کسی نی بیاد درد و دل کنیم دلم اندازه ی دنیا گرفته دوصت دارم ...

😄🤤ای ملعون دور شو

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

حس های ممنوعه🍷🥂۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط