دلتنگیهایم
دلتنگیهایم
با من پیر می شوند
کمر خم می کنند و
چروک به پیشانی می نشانند!
کنارمن می خوابند و
در رویاهایم
می رقصند
گویی دودی حریری و خاکستری
همه جا را گرفته ست...
با من بیدار می شوند و
فنجانهای چای را
پر می کنند....
دلتنگیهایم
بسیار دوستم دارند
هرگز ترکم نمی کنند
و هر لحظه, بودنشان را
به من گوشزد می کنند
ِ....
امروز
در آیینه ی من
زنی موهایش را شانه می کرد
من نبودم!
نمی شناختمش....!
دیگر وجود ندارم
هر چه هست
دلتنگی ست.....!
با من پیر می شوند
کمر خم می کنند و
چروک به پیشانی می نشانند!
کنارمن می خوابند و
در رویاهایم
می رقصند
گویی دودی حریری و خاکستری
همه جا را گرفته ست...
با من بیدار می شوند و
فنجانهای چای را
پر می کنند....
دلتنگیهایم
بسیار دوستم دارند
هرگز ترکم نمی کنند
و هر لحظه, بودنشان را
به من گوشزد می کنند
ِ....
امروز
در آیینه ی من
زنی موهایش را شانه می کرد
من نبودم!
نمی شناختمش....!
دیگر وجود ندارم
هر چه هست
دلتنگی ست.....!
- ۲۶۱
- ۰۸ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط