پارت ۲۴ فیک دور اما آشنا

پارت ۲۴
آدلیا ویو
#: شما اینجا چیکار میکنین؟ (آروم)
آدلیا : مامی ما داریم فرار میکنیم (خنده شیطونی)
#: باشه سریع برین الان بیدار میشن (آروم)
ادلیا : به کسی چیزی نگین (آروم)
#: باشه(آروم)
تهیونگ : ممنون خدافظ(آروم)
#: خدافظ(آروم)
آدلیا : خدافظ (آروم)
با تهیونگ سریع از خونه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم
چمدونا رو هم صندوق عقب گذاشتیم
تهیونگ ویو
بعد از چند مین به خونمون رسیدیم
تهیونگ : بیب بیا رسیدیم
آدلیا : سکوت.....
سرمو چرخوندم دیدم ، خواب رفته
پاشدم و درو باز کردم و براید بغلش کردم
دره ماشینو با لگد آرومی بستم و در خونه رو هم با هزار سختی باز کردم
آدلیا رو روی تخت توی اتاق گذاشتم و اومدم بیرون ، چمدونا رو از صندوق عقب برداشتم و آوردم خونه
لباسامو عوض کردم و کنار آدلیا خوابیدم
صبح
آدلیا ویو
صبح بیدار شدم و دیدم روی تختم ، دیشب توی ماشین خوابم برد فک کنم تهیونگ آوردتم
کنارمو نگاه کردم ولی تهیونگ نبود ، رفتم حموم و یه دوش کوتاه گرفتم لباس خونگی مو پوشیدم و رفتم پایین
تهیونگ داره صبحونه حاضر میکنه و متوجه ی من نشده
آروم آروم رفتم و از پشت بغلش کردم
تهیونگ ویو
داشتم صبحونه درست میکردم و آدلیا خواب بود ، که یهو یه دستی دور کمرم حلقه شد ، از اون دستای کیوت و کوچولوش میشه تشخیص داد آدلیا عه
تهیونگ : صبح بخیر بیب
ادلیا : صبح بخیر ته ته
تهیونگ : بیا صبحونمونو بخوریم
ماهیتابه ای که داشتم توش تخم مرغ سرخ شده با کره و کمی سویا درست میکردمو برداشتم و گذاشتم روی میز ناهار خوری
من اینور میز نشستم و آدلیا اونور میز
تهیونگ : نوش جونت خوشگلم
آدلیا : دستت درد نکنه جذابم
شروع کردیم به خوردن صبحونمون
آدلیا : خیلی خوش مزس (با دهن پر و کیوت )
از شدت کیوتیش لبخند بزرگی روی لبم اومد
تهیونگ : نوش جونت
بعد از چند مین صبحونمون تموم شد و با کمک آدلیا ظرفارو جمع کردیم و شستیم
که یهو........
دیدگاه ها (۶)

سلام چطولین؟https://eitaa.com/joinchat/2696217988Cf4936ab761...

پارت ۲۳ فیک دور اما آشنا

اسلاید اول لباس تهیونگ و آدلیا برای خوش گذرونی

پارت ۲۷ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط