فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۰
فیک کوک دختر کوچولوی من پارت²⁰
کوک : دیروز بم خوش گذشت ممنون
و یه بوسه روی گردنم گذاشت. یواش دستامو باز کردم و بردم دور سینه هاش و بقلش کردم
کوک : دوست ندارم بخاطرش ازم خجالت بکشی باشه ؟
ات : اوهوم باشه
سرش توی گردنم بود و با بو کردن گردنم ادامه داد
کوک : اگه احساس کردی حالت بده و نیاز داری کافیه فقط بم بگی باشه ؟ قول بده بگی ... زود باش قول بده بهم بگی
ات : قول میدم بگم
کوک : خوبه
ازم جدا شد و سرمو بوسید
ات : کسی قراره بیاد؟؟
کوک : امروز مهمون داریم رزی میخواد بیاد خونمون ( رزی خواهر کوک هست و منظورم هم اون رزی بلک پینک نیستتت) لباست رو عوض کن خیلی بازه
ات : ولی این کجاش...
نزاشت حرفم رو کامل کنم و پرید وسط حرفم
کوک : ات شلوار ... زود باش
ات : هوفففففف باشه
رفتم یه شلوار لی پوشیدم موهام هم دم اسبی بستم و رفتم پایین کوک اومد
کوک : فک کنم دیگه رسیدن
که صدای زنگ در اومد آخجون رزی بودددد ( رزی دوست صمیمی ات هم هست ) در که باز شد با ذوق پریدم بقلش
رزی : ااتتتت دلم برات تنگ شده بود لعنتی چطوریییی
ات : خوبم تو چطوری وای کجا بودییییی
داشتیم میپریدم با ذوق که یه پسر خوشتیپ اومد داخل
ات : این کیه ؟
رزی : اهههه انقد که دلم برات تنگ شده بود یادم رفت معرفی کنم ... این جیمینه دوست پسرم
ات : واییییییی خیلی نامرد شدی چرا بم نگفتی
رزی : یهویی شد ( خنده )
پارت قبلی هنوز یکا بازدید نخورده بود ولی دلم نیومد بیشتر این اذیتتون کنم گذاشتم 💫
کوک : دیروز بم خوش گذشت ممنون
و یه بوسه روی گردنم گذاشت. یواش دستامو باز کردم و بردم دور سینه هاش و بقلش کردم
کوک : دوست ندارم بخاطرش ازم خجالت بکشی باشه ؟
ات : اوهوم باشه
سرش توی گردنم بود و با بو کردن گردنم ادامه داد
کوک : اگه احساس کردی حالت بده و نیاز داری کافیه فقط بم بگی باشه ؟ قول بده بگی ... زود باش قول بده بهم بگی
ات : قول میدم بگم
کوک : خوبه
ازم جدا شد و سرمو بوسید
ات : کسی قراره بیاد؟؟
کوک : امروز مهمون داریم رزی میخواد بیاد خونمون ( رزی خواهر کوک هست و منظورم هم اون رزی بلک پینک نیستتت) لباست رو عوض کن خیلی بازه
ات : ولی این کجاش...
نزاشت حرفم رو کامل کنم و پرید وسط حرفم
کوک : ات شلوار ... زود باش
ات : هوفففففف باشه
رفتم یه شلوار لی پوشیدم موهام هم دم اسبی بستم و رفتم پایین کوک اومد
کوک : فک کنم دیگه رسیدن
که صدای زنگ در اومد آخجون رزی بودددد ( رزی دوست صمیمی ات هم هست ) در که باز شد با ذوق پریدم بقلش
رزی : ااتتتت دلم برات تنگ شده بود لعنتی چطوریییی
ات : خوبم تو چطوری وای کجا بودییییی
داشتیم میپریدم با ذوق که یه پسر خوشتیپ اومد داخل
ات : این کیه ؟
رزی : اهههه انقد که دلم برات تنگ شده بود یادم رفت معرفی کنم ... این جیمینه دوست پسرم
ات : واییییییی خیلی نامرد شدی چرا بم نگفتی
رزی : یهویی شد ( خنده )
پارت قبلی هنوز یکا بازدید نخورده بود ولی دلم نیومد بیشتر این اذیتتون کنم گذاشتم 💫
- ۲۴.۸k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط