Life goes on with pain

زندگی با درد جریان دارد پارت۱۹


عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی




فردا صبح
همه ازخواب بیدار شده بودند میز صبحانه توسط خدمتکاران چیده شده بود کم کم همه دور میز نشسته و مشغول شدند
م/پ:دلینا کوک امروز حتما برید خرید نامزدی و عروسی رو یکجا انجام بدید امشب هم شب نامزدیتونه ۲هفته دیگه هم عروسی
دلینا:چشم
کوک:چشم ؛دلینا صبحانه ات رو خوردی بگو بریم خرید
دلینا با اخم به کوک نگاه کرد ،کوک جمله اش رو اصلاح کرد :دلینا عزیز دلم صبحتون رو میل کردی تشریف میاری بریم خرید
و همه زدند زیر خنده دلینا هم لبخندی مصنوعی زد و گفت:باشه عزیزم من میرم آماده شم توهم برو
بعد از تموم شدن صبحانه رفتند تا آماده شن
دلینا:کوکککک برو بیرون من اول لباس عوض کنم
کوک:نههه اول تو برو بیروننننننن
جونگ سوک(اگه یادتون نیست بگم کیه:داداش چیه صدات رو هواعه اول دلینا عوض کنه بعد تو خاک توسرت هنوز نمیدونی زنا مقدمن😶‍🌫️
کوک ایشی کرد و از اتاق رفت بیرون دلینا لباسشویی عوض کرد کوک هم عوض کرد از بقیه خداحافظی کردن و به سمت مزون رفتندundefined$undefined$undefined$undefined$undefined!
توماشین:
دلینا:کوک همش بادت میره باید نقش بازی کنی هاااا
کوک:ای بابا گفتم که ببخشید یادم رفته بود دیگه تکرار نمیشه حالا هم پیاده شو
هردو پیاده شدن
کوک :دستمو بگیر
دلینا :هوغففغغفغفف
فروشنده(ف):سلام ارباب خوش اومدید
کوک:سلام ممنون بهترین لباس ها و گردن ترین ها و نسخه محدود ترین هارو بیارید
ف:چشممم
و بعد رفت
دلینا هم رفت تا پرو کنه
کوک هر دفعه ایراد میگرفت
کوک:نه بعدی

….،،

کوکی خیلی بازه

::
کوک:نه زشته


کوک:ارزونه

کوک:شونه هات معلومه

کوک:میخوای کلا به جای این یکی لباس نپوشی بعدییی!!

لباس عروس پوشیدن کار سختی بود و دلینا کلافه شده بود با پوشیدن آخری و رفت پیش کوک گفت:اگه بگی بعدی دیگه هیچی نمیپوشم

کوک:ن.نه …همین…خوبه (وای چقدر ناز شدهههه)توذهن کوک

بعد از خرید لباس عروس به سمت حلقه کفش و..رفتند
اونا روهم خریدن بعد از خزید لباس نامزدی و حلقه تون به خونه رفتند

ادامه دارد
شب میزارم
چون دیر گذاشتم شرطی نداریم
عکس بعد مال نامزدی شون هست یعنی پست بعد
اون حلقه تنها الماس مال نامزدی بقیه رو هم خودتون میتونید تشخیص بدید فک کنم اگه نه بگید بگم کدوم مال کدومه!؟
بوسسس بهتونننن