سرد و خشن
سرد و خشن
پارت ۱۷
از زبان جونگ کوک:
داشتم میرفتم که یادم افتاد گوشی ا.ت رو نیاوردم زنگ زدم به بادیگارد شرکتو گفتم بش بره گوشیه ا.ت رو از جایی که مخفی کرده بودم بیاره خودمم رفتم سمت خونه آیرا....
پرش زمانی وقتی رسید خونه آیرا :
آیرا : سلامممم عشقممم
جونگکوک: سلام خانومی
آیرا : یه سوپرایز برات دارم
جونگکوک : چی هس حالا
آیرا : این جعبه رو باز کن
جعبرو باز کردم دیدم بیبی چک مثبته رفتم تو شوک هم خوشحال شده بودم هم ناراحت الان واقعا باید چیکار کنم؟ چشمم افتاد به آیرا که دیدم منتظره واکنشمه..
جونگکوک : واقعا؟
آیرا : نگا کن تست مثبتههه
جونگکوک : از شدت خوشحالی نمیدونم چی باید بگم
آیرا رو بقل کردمو سرشو بوسیدم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره...
بادیگارد : سلام رئیس
جونگکوک: چی شده؟
بادیگارد : رئیس یه مشکلی پیش اومده
جونگکوک: مگه نگفتم فقط گوشیو بردار بیا
بادیگارد: میتونید بیاید اینجا؟
جونگکوک: تو برو شرکت
حتما باز این ا.ت یکاری کرده از آیرا خداحافظی کردمو قبلش زنگ زدم منشی که هرچی لازم داره آیرا براش بخرن خودمم راه افتادم سمت خونه
از زبان آیرا :
وقتی جونگکوک رفت پوزخندی زدمو از شدت احمق بودن این مرد خندم گرفت بچه ی تو شکمم بچه جونگکوک نیس اون بچه بکهیونه وقتی از جونگکوک کلی تیغیدم بعدش صیکشو میزنم میرم پیش بکهیون(نکته : آیرا عاشق بکهیونه و فقط واس اینکه جیبه جونگکوکو بر بزنه داره ج.ندگی میکنه 🗿🙏)
فلش بک از زبان ا.ت :
نشسته بودم رو مبلو تو سایت آمازون میچرخیدم تا یه هدیه مناسب برای بکهیون پیدا کنم که صدای زنگ در اومد رفتم از ایفون نگا کردم دیدم یه مرد هیکلی با کت شلوار وایساده هم ترسیدم درو براش باز کنم هم لباس خواب باز تنم بود جوابشو ندادم دیدم این سری در زد از پشت در گفتم
ا.ت: بله کاری دارید؟
بادیگارد : میتونید درو برام باز کنید
ا.ت: برای چی؟
بادیگارد : رییس دستور دادن یه چیزیو براشون ببرم شرکت
ا.ت: چیو میخوای بگو برات بیارم لباس تنم مناسب نیس
بادیگارد : گوشیتونو لطف کنید بم بدید
ا.ت: تشریفتو ببر شرکت به رییستم بگو گوشیه منو میخواد خواب دیده خیره درم باز نمیکنم
بادیگارد : خانوم من مجبورم چیزی که رییس گفته انجام بدم پس نزارید زنگ بزنم به ایشون
ا.ت: هرکاری خواستی بکن من گوشیمو نمیدم بت
پرش زمانی وقتی که بادیگارد رفتو جونگکوک رسید خونه :
درو باز کردمو رفتم تو خونه که دیدم ا.ت پشت در رو زمین نشسته خوابش برده لباس خواب تنشه خوب شد کلیدو ندادم به بادیگارد این وضعی ببینتش منتظرع یه دعوا درست حسابی بودم ولی بمونه برای شب نمیدونم چرا دلم نمیاد بیدارش کنم، بغلش کردم گذاشتمش رو تخت گوشیشم با خودم بردم شرکت بعد چن دیقه دیدم که گوشیش داره زنگ میخوره...........
پارت ۱۷
از زبان جونگ کوک:
داشتم میرفتم که یادم افتاد گوشی ا.ت رو نیاوردم زنگ زدم به بادیگارد شرکتو گفتم بش بره گوشیه ا.ت رو از جایی که مخفی کرده بودم بیاره خودمم رفتم سمت خونه آیرا....
پرش زمانی وقتی رسید خونه آیرا :
آیرا : سلامممم عشقممم
جونگکوک: سلام خانومی
آیرا : یه سوپرایز برات دارم
جونگکوک : چی هس حالا
آیرا : این جعبه رو باز کن
جعبرو باز کردم دیدم بیبی چک مثبته رفتم تو شوک هم خوشحال شده بودم هم ناراحت الان واقعا باید چیکار کنم؟ چشمم افتاد به آیرا که دیدم منتظره واکنشمه..
جونگکوک : واقعا؟
آیرا : نگا کن تست مثبتههه
جونگکوک : از شدت خوشحالی نمیدونم چی باید بگم
آیرا رو بقل کردمو سرشو بوسیدم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره...
بادیگارد : سلام رئیس
جونگکوک: چی شده؟
بادیگارد : رئیس یه مشکلی پیش اومده
جونگکوک: مگه نگفتم فقط گوشیو بردار بیا
بادیگارد: میتونید بیاید اینجا؟
جونگکوک: تو برو شرکت
حتما باز این ا.ت یکاری کرده از آیرا خداحافظی کردمو قبلش زنگ زدم منشی که هرچی لازم داره آیرا براش بخرن خودمم راه افتادم سمت خونه
از زبان آیرا :
وقتی جونگکوک رفت پوزخندی زدمو از شدت احمق بودن این مرد خندم گرفت بچه ی تو شکمم بچه جونگکوک نیس اون بچه بکهیونه وقتی از جونگکوک کلی تیغیدم بعدش صیکشو میزنم میرم پیش بکهیون(نکته : آیرا عاشق بکهیونه و فقط واس اینکه جیبه جونگکوکو بر بزنه داره ج.ندگی میکنه 🗿🙏)
فلش بک از زبان ا.ت :
نشسته بودم رو مبلو تو سایت آمازون میچرخیدم تا یه هدیه مناسب برای بکهیون پیدا کنم که صدای زنگ در اومد رفتم از ایفون نگا کردم دیدم یه مرد هیکلی با کت شلوار وایساده هم ترسیدم درو براش باز کنم هم لباس خواب باز تنم بود جوابشو ندادم دیدم این سری در زد از پشت در گفتم
ا.ت: بله کاری دارید؟
بادیگارد : میتونید درو برام باز کنید
ا.ت: برای چی؟
بادیگارد : رییس دستور دادن یه چیزیو براشون ببرم شرکت
ا.ت: چیو میخوای بگو برات بیارم لباس تنم مناسب نیس
بادیگارد : گوشیتونو لطف کنید بم بدید
ا.ت: تشریفتو ببر شرکت به رییستم بگو گوشیه منو میخواد خواب دیده خیره درم باز نمیکنم
بادیگارد : خانوم من مجبورم چیزی که رییس گفته انجام بدم پس نزارید زنگ بزنم به ایشون
ا.ت: هرکاری خواستی بکن من گوشیمو نمیدم بت
پرش زمانی وقتی که بادیگارد رفتو جونگکوک رسید خونه :
درو باز کردمو رفتم تو خونه که دیدم ا.ت پشت در رو زمین نشسته خوابش برده لباس خواب تنشه خوب شد کلیدو ندادم به بادیگارد این وضعی ببینتش منتظرع یه دعوا درست حسابی بودم ولی بمونه برای شب نمیدونم چرا دلم نمیاد بیدارش کنم، بغلش کردم گذاشتمش رو تخت گوشیشم با خودم بردم شرکت بعد چن دیقه دیدم که گوشیش داره زنگ میخوره...........
- ۸.۰k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط