سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
P13
ویو کوک
این وسط یچیزی خیلی مشکوکه یچیزی جور در نمیاد
_ باشه لیانا میتونی بری
شبت خوش
٪ممنون خدافظ
فلش بک تو راه
ویو کوک
باید یکنفر و بزارم برای تعقیب لیانا و لیام تا بفهمم چی به چیه و راجب هردشون تحقیق کنم
ولی خب چرا باید لیانا دروغ بگه ولی از اون طرف تمام مدارک لیام درست بود و اونم هیچ دلیلی نداره که دروغ بگه
داشتم به این چیزا فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
× هوی گوسفند کجایی؟ از لیانا خبر داری؟
_ علیک سلام اره رسوندمش خونه
× خب چیشدد؟
_ خونه می؟
× نه حال دوتاتون و که دیدیم اومدیم خونه گفتیم تنهاتون بزاریم
_ اومم فردا بیا شرکت باهات صحبت میکنم
× اوم شب خوش
قطع کردم
ویو تهیونگ
خیلی نگران کوک بودیم که زنگ زدم بهش و گفت حالش خوبه
~ تهیونگ
×جانم چاگیا؟
~ امروز رونا رو دیدم
×خبببب کجا؟
~ تو بیمارستان
× هن؟ اونجا چیکار میکرد؟
~ پرستاره🥹
× جدییییی خب خداروشکرررر
= بله؟
پرستاره؟
~ اوهوم چطور؟
= اخه لیام پسر عمو کوک تو پرونده فرم زده بود خدمتکار
~ خب حتما دوست نداشته کسی بدونه
=🤷‍♀️
× بو میده
~ چی؟ قلبت؟
× هن؟
~ قلبت از عشق زیاد تو نسبت به من داره میسوزه؟
× اره شب برام جبران کن(چشمک)
~خفهههههه مرتیکه خر
~=× (خنده)
× خب دیگه وقت خوابه برید بخوابید
فلش بک به اتاق
ویو هانا
جلوی اینه نشسته بودم و تهیونگ رو تخت سرش تو گوشی بود
~ داشتم میگفتم تهیونگ
× عاهااااااااااا (طلبکار)
~ بسم الله چت شد؟ (تعجب)
× هیچیییی راحت باش صدام کن خر اصلاااا
~ واااا (تازه ویندوز افتاد)
عاهاااا
رفتم سمت تهیونگ و بوسه سطحی روی لبش گذاشتم که نه نگام کرد نه همراهی کرد
~خاک تو سر بدبخت
× تهیونگگگگ اخههه
~ خیله خب (چشم قره)
رفتم دوباره جلوی دلاور و رو به روی ایینه
اره خلاصه امروز رونا رو دیدم باید میومدی و میدیدیش که چقد خانم شده بود خواستم برگردونمش ولی کوتاه بیا نبود
راستی تو میدونی چرا از هم جدا شدن؟
تو این چند وقته اونقدر کوک سرد و خشن بود که جرعت نداشتم بپرسم
البته یکبار که پرسیدم هیچی نگفت و سرشو انداخت پایین
× اره
~ پس چرا نگفتی؟
× نپرسیدی
~ خیلی نامردی من هرچی بشه میگم بعد اونوقت تو یه کلامم نمیگییییی (داد)
× چته داد و بیداد میکنی دیوونم کردیییییییی (عربده عصبییی)
~ کسی که باید عصبی بشم منم نه تو یادت باشهههههههه (داددد)
~* بالشت و پتویی ورداشتم و از اتاق زدم بیرون
روانی بیشورررر معلوم نیست چشه که داد میزنه
=مامان چیزی شده؟
~ نه خوشگل برو بخواب جرو بحث بود
× خود مامانت شروع کرد
(داد از تو اتاق)
~ تهیونگگگگگ من؟؟؟؟ (داد)
× هنوزم میگی بهم تهیونگ (داد)
~ حقته (داد حرصی)
=از دست شما دو نفر (خنده)
ویو هانا رو کاناپه چشمام داشت گرم خواب میشد که.
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
دیدگاه ها (۷)

سرنوشت متصل 2Part14#روای لیام دیشب خوابم نبرد باید بدونم باب...

سرنوشت متصل 2Part15روای آوین امروز زودتر مرخصی گرفتم و رفتم ...

سرنوشت متصل2 Part 12ویو کوک تو ماشین سکوت سنگینی بود و حال ...

سرنوشت متصل 2Part 11ویو لیام اون مادر** که منو بغل بزرگراه پ...

پارت ۲۷:ویو جیمین: اینا...چرا اینجورینننن؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!رونا...

and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 9 " ویو ا.ت : زنگ زدم به ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط