چقدر عصبیه اگه هر کدومشون یه چیزی می گفتن فاجعه می شد
𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁴
چقدر عصبیه اگه هر کدومشون یه چیزی می گفتن فاجعه می شد
ات : مامان می شه تنها صحبت کنیم(ریلکس اروم )
مامان کوک : باشه دخترم (سعی داره عصبانیتش رو کنترل کنه )
ات و مامان کوک هر دو رفتن بالا داخل اتاق با هم حرف زدن تا وقتی که کاملا اروم شد مامانش رفتن پایین ات متوجه بود که کوک هنوز عصبیه
مامان کوک : پسرم بیا بغلت کنم (با مهربونی لبخند )
کوک : نمی خوام مامان می خوام برم اجازه هست (عصبی )
مامان کوک : اره برو به کارت برس(همچنان مهربون )
کوک رفت بالا تا لباس عوض کنه
ات : مرسی مامان رئیس خیلی عصبی به نظر میومد بهترین کار رو کردین(با لبخند )
مامان کوک : تو هم خیلی خوب رئیس می شناسی کلک😉 ولی بعدا به حسابش می رسم 😑
ات : بفرمایید گشنتون شده حتما بشنید غذا تون رو میل کنید (اروم مهربون )
مامان کوک : باشه بحث عوض کن😏
با کمک ات نشست و شروع کرد به غذا خورد
ات : من برم شیرموز درست کنم بیام
مامان کوک : اول ناهار بخور
ات : هر وقت گشنم شد می خورم قبوله 😊
مامان کوک : باشه دختر قشنگم
ات رفت شیر موز درست کرد اومد بیرون مامان کوک کمک کرد روی مبل سه نفره وسطش نشست که کوک اومد هم زمان با اون تهیونگم وارد شد
مامان کوک : تهیونگ بیا اینجا بشین ات تو هم بیا
ات : چشم یه چند لحضه
ات رفت شیر موز و اورد داد به کوک
ات : رئیس بخورین بعد برین (با حالت اجبار که مثلا مجبورم کردن برات بیارم )
کوک چیزی نگفت شیرموز و گرفت نشست روی مبل یه نفره سمت چپ مبل سه نفره بود ات هم نشست کنار مامان کوک سمت چپ مبل که تقریبا به کوک نزدیک بود تهیونگم اونور مامان کوک نشسته بود
مامان کوک : ات تو لیاقت بهترین ها رو داری تهیونگ خیلی پسر خوبی زیبا دوست داشتنی مطمعنم هر روز بهت عشق می ده نظرت چیه با تهیونگ ازدواج کنی
کوک شیر موز پرید تو گلوش صرفه کرد ات زد پشتش
مامان کوک : چی شد پسرم خوبی
کوک : اره
مامان کوک : داشتم می گفتم تهیونگ نظر تو چیه ات بهترینه اون دختر صاف صادقیه اگه اذیتش کنی با من طرفی
تهیونگ : قول می دم شوهر خوبی براش باشم هر روز کنارش باشم هر چی ات بگه زندگیم رو هم براش می دم نگاهش به کوک بود که از عصبانیت قرمز شده بود
مامان کوک : نظرت چیه بهترین شوهر دنیا رو داشته باشی
کوک دیگه دوم نیاورد
کوک: همین الانم بهترین شوهر دنیا رو داره نیاز به یکی دیگه نداره مچکرم
مامان کوک : یعنی چی شوهرش کیه ؟ ات ازدواج کردی ؟(با تعجب )
کوک :با من اون همسر منه و مامان لطفا برای همسر من شوهر پیدا نکن و تو تهیونگ دستت به ات بخوره کشتمت جدیم برای ات شوخی ندارم (عصبی و غیرتی )
چقدر عصبیه اگه هر کدومشون یه چیزی می گفتن فاجعه می شد
ات : مامان می شه تنها صحبت کنیم(ریلکس اروم )
مامان کوک : باشه دخترم (سعی داره عصبانیتش رو کنترل کنه )
ات و مامان کوک هر دو رفتن بالا داخل اتاق با هم حرف زدن تا وقتی که کاملا اروم شد مامانش رفتن پایین ات متوجه بود که کوک هنوز عصبیه
مامان کوک : پسرم بیا بغلت کنم (با مهربونی لبخند )
کوک : نمی خوام مامان می خوام برم اجازه هست (عصبی )
مامان کوک : اره برو به کارت برس(همچنان مهربون )
کوک رفت بالا تا لباس عوض کنه
ات : مرسی مامان رئیس خیلی عصبی به نظر میومد بهترین کار رو کردین(با لبخند )
مامان کوک : تو هم خیلی خوب رئیس می شناسی کلک😉 ولی بعدا به حسابش می رسم 😑
ات : بفرمایید گشنتون شده حتما بشنید غذا تون رو میل کنید (اروم مهربون )
مامان کوک : باشه بحث عوض کن😏
با کمک ات نشست و شروع کرد به غذا خورد
ات : من برم شیرموز درست کنم بیام
مامان کوک : اول ناهار بخور
ات : هر وقت گشنم شد می خورم قبوله 😊
مامان کوک : باشه دختر قشنگم
ات رفت شیر موز درست کرد اومد بیرون مامان کوک کمک کرد روی مبل سه نفره وسطش نشست که کوک اومد هم زمان با اون تهیونگم وارد شد
مامان کوک : تهیونگ بیا اینجا بشین ات تو هم بیا
ات : چشم یه چند لحضه
ات رفت شیر موز و اورد داد به کوک
ات : رئیس بخورین بعد برین (با حالت اجبار که مثلا مجبورم کردن برات بیارم )
کوک چیزی نگفت شیرموز و گرفت نشست روی مبل یه نفره سمت چپ مبل سه نفره بود ات هم نشست کنار مامان کوک سمت چپ مبل که تقریبا به کوک نزدیک بود تهیونگم اونور مامان کوک نشسته بود
مامان کوک : ات تو لیاقت بهترین ها رو داری تهیونگ خیلی پسر خوبی زیبا دوست داشتنی مطمعنم هر روز بهت عشق می ده نظرت چیه با تهیونگ ازدواج کنی
کوک شیر موز پرید تو گلوش صرفه کرد ات زد پشتش
مامان کوک : چی شد پسرم خوبی
کوک : اره
مامان کوک : داشتم می گفتم تهیونگ نظر تو چیه ات بهترینه اون دختر صاف صادقیه اگه اذیتش کنی با من طرفی
تهیونگ : قول می دم شوهر خوبی براش باشم هر روز کنارش باشم هر چی ات بگه زندگیم رو هم براش می دم نگاهش به کوک بود که از عصبانیت قرمز شده بود
مامان کوک : نظرت چیه بهترین شوهر دنیا رو داشته باشی
کوک دیگه دوم نیاورد
کوک: همین الانم بهترین شوهر دنیا رو داره نیاز به یکی دیگه نداره مچکرم
مامان کوک : یعنی چی شوهرش کیه ؟ ات ازدواج کردی ؟(با تعجب )
کوک :با من اون همسر منه و مامان لطفا برای همسر من شوهر پیدا نکن و تو تهیونگ دستت به ات بخوره کشتمت جدیم برای ات شوخی ندارم (عصبی و غیرتی )
- ۱۹.۸k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط