دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم

دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم

ساعت 8صبح بود بعد از کلی کلنجار رفتن با کوچک پر روح خانه مان که بخوابد با کلافکی زیاد پاشدم رفتم سمت ایفون با توپ پر گفتم: اقا ساعتو دیدین ؟ بفرمایید
پسره 18ساله گفت:خانم ببخشید مزاحم شدم یک لحظه تشریف میارین پایین این گلارو تحویل بگیرید
من😨
مامانم😏
پسر20 ساله😳
گفتم چی میگی اقا گل چی ؟
گفت:اوووم اقای علیمیرزایی ، محمد علیمیرزایی فرستادن براتون..
شاخ در اوردم محمد وقتی خودش اصلا تو شهر نبست چجوری گل فرستاده
گفتم اخه چجوری ؟
گفت دیشب زنگ زدن و اینارو سریع سفازش دادن ادرس دادن قطع کردن خانوم لطفا سریع بیایین پایین من کلی بدبختی دارم
رفتم پایین گل هارو گرفتم
محمد اون سر کشور کع فقط بهش اجازع 8تا20دقیقه حرف زدن میدن از اونور برای من گل فرستاده بود
و دوباره من شرمنده قضاوت های بی جای خودم شدم
ساعت 10:12دقیقه
تازه از شوک اومدم بیرون و نوشتم
دیدگاه ها (۶)

درد ما مرهم ندارد ای همنشین((از گوشه ی بامی که پریدیم ، پرید...

دچار دردی شده ایم که از ان ما نیست...هشتگ:منتظر یاره غار ،رف...

شب میشود و من در انتظار دیدن چشمانت باز هم بیدارم...خدمت منو...

من تمام قد پشت تو و بدی هایت ایستاده ام...در نظر من عشق یعنی...

پست اولمه حمایت کنید ❤️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط