خدا بیامرز داییم پنج سال عمرش رو تو جنگ گذرونده بود

خدا بیامرز داییم پنج سال عمرش رو تو جنگ گذرونده بود
طفلکی موجی شده بود
هر وقت تلوزیون فیلم و عکس جنگ رو نشون میداد
یاد جنگ و اون دوران میفتاد
اولش هیچ عکس العملی نشون نمیداد
آروم و آروم بود
بعد کم کم تمام بدنش شروع میکرد به لرزیدن
میگفتم دایی چرا اینجوری میشی؟؟
میگفت یاد اون روزا میفتم
دلتنگ تمام اون روزا میشم و همشون مثل یه فیلم میاد جلو چشمام
حالا حال منم شبیه دایی خدا بیامرزمه
کافیه بهم بگن عشق جانت رو تو خیابون دیدیم،چقدر عوض شده و فلان و بهمان ...
اولش با خونسردی میگم آره خیلی عوض شده و خیلی بیخیال جلوه میدم
اما کم کم تمام بدنم شروع میکنه به لرزیدن
دلتنگی با آدم چیکار که نمیکنه
وقتی فکر میکنم که دیگه ندارمت
دیوونه میشم
میفهمی؟؟دیوونه میشم...

#امیرعلی_اسدی
@amiraliasadi2368
دیدگاه ها (۱)

تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حض...

و زندگی ؛گاهی می‌شود تکرارِ یک تکرار ...!شب‌ را تا آخر وقت ب...

چشم هایم راکه میبندمخواب دریا را میبینم چیزی شبیه چشم هایش!م...

یکی از بَدترین خُداحافظی ها ،خُداحافظی در ماشین است ؛آخه آدم...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

خاطرشو می‌خواستم،خیلی!دلم می‌رفت برای همه‌چیزش...برای دیوونه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط