خواستم در رو باز کنم که فهمیدم در قفله ولی من بیخیال بشو

خواستم در رو باز کنم که فهمیدم در قفله ولی من بیخیال بشو نبودم سنجاق موهام رو دراودم و شروع کردم ور رفتن با در که بعد ۱ دقیقه باز شد رفتم داخل همه جا پر از پارچه های سفیدی بود که از سقف آویزون بود که یهو دیدم یکی از پشت پرده ها در میاد سمتم ترسیدم خواستم برم که در بسته شد و اون منو گرفت و خودش رو انداخت روم و بهم گفت اسمت چیه با‌لکنت گفتم ر......و....زی اسمم رزیه
اسم تو چیه؟
ام من نمیدونم اسمم چیه تو میدونی اسم من چیه؟
یه جوری وانمود کردم انگار میدونم و گفتم ام ام تو اسمت.....جونگکوک
گفت جونگکوک خوشم میاد
یهو دیدم جونگکوک شروع به دیوونه شدن و عصبی شدن کرد
دیدگاه ها (۱)

اگه کسی خواست فرق بین اونی لاین و مکنه لاین رو بفهمه این وید...

🤣🤣🤣

چقدر جیسو بچم نقاشیش خوبه

تا اینکه دیدم چند تا پرستار داشتن میگفتن که داخل طبقه هفتم ی...

【BaiLu_BaiLu】بایلو میدونم که هیچ وقت قرار نیست این حرف هارو...

فیک شاهزاده من

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط