p

p¹²
یونگی:میخوام دوست دخترم بشی
ا.ت:...
همونجا خشکم زد
ا.ت:شوخی میکنی؟
یونگی:نه
ا.ت:اینه درخواستت؟
یونگی:ا‌وهوم
ا.ت: مگه تو ازم متنفر نبودی؟
یونگی:نه هیچ وقت ‌هم‌نخواهم بود
ا.ت:....
یونگی:انجامش میدی؟
ا.ت:نمیدونم واقعا چی‌بگم
یونگی:میدونم یهویی بود
ا.ت:خب....
ا.ت:باشه..:)
یونگی ذوق کرد و‌ پرید بغلم
منم بغلش کردم
یونگی:من خیلی وقته دوست دارم ولی موقعیتش نبود بهت بگم
(یونگی هعی صورتمو بوس میکرد)
ا.ت:یعنی آنقدر منو دوست داری؟
یونگی:بلههه
به لبخند بهش زدم
ا.ت: خوشحالم که تونستم برات جبران کنم:)
یونگی:مهم‌اینه که توهم منو‌دوست داشته باشی توهم منو‌دوست داری؟
با این حرفش لپام گل انداخت
یونگی:کیوت😂
خجالت کشیده بودم
ا.ت:ار.هه دوست دارم
یونگی:من بیشتر:)
(پرش زمانی ۲ سال بعد)
(یونگی‌ویو)
امروز تولد ا.تس باید سوپرایزش کنم
میخوام امشب بهترین روزش باشه
ا.ت با دوستاش رفته بود بیرون‌ پس منم لباسامو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم و به یه جواهرفروشی رفتم یدونه حلقه خریدم
یعنی ا.ت ازش خوشش میاد؟
به سمت خونه حرکت کردم و‌ حلقه رو تو جیبم قایم کردم خونرو‌ تزیین کردم گیتارمو اماده کردم وقتی اومد براش گیتار میزنم و‌یهو سوپرایزش میکنم:)
(پرش زمانی ۸ شب)
ادامشو پارت بعد مینویسم:)
پارت بعدی پارت اخره
دیدگاه ها (۰)

(پارت اخر)p¹³When you were an employee...(پرش زمانی ساعت هشت...

When you got married by forceوقتی بزور باهم ازدواج کردید____...

p¹¹When you were an employee...بعد چند مین رسیدیم و از ماشین...

p¹⁰When you were an employee..دیدم یونگی کنارم نشستهیونگی:بی...

فیک مافیای سیاه من part 3

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط