دارم به تو فکر نمی کنم

دارم به تو فکر نمی کنم ...
اصلا حواسم به تو نیست ...
دارم به عکسهای تو نگاه نمی کنم ...
دارم برای تو دلتنگی نمی کنم ...
دارم به شعرهایی که
در گوشت زمزمه نکرده ام قبل از خواب ،
فکر نمی کنم ...
دارم حسرت آن ثانیه هایی که با هم بودیم
و نگاهت نکردم را نمی خورم ...
دارم برای بوی تنت نمی میرم ...
دارم به بوسیدن کف دستهایت فکر نمی کنم
دارم به کتاب خواندن تو قبل از خواب
برای هردومان فکر نمی کنم ‌...
دارم به مژه هایت ،
به هارمونی دلچسب رنگ پوستت
با آن شال آبی قشنگ ،
به گیسوان پریشانت ،
به #مهره_های_کمرت فکر نمی کنم ...‌
دارم به نوشیدنت فکر نمی کنم ،
شراب ناب لعنتی ...

من خوبم .....
دارم زندگی می کنم ...
و اگر هم کسی آمد و گفت :
بعد از تو مرده ام ، دروغ گفته ...
حالم خوب است ،
چشمهایم تار نیستند پشت پرده اشک ،
نفسم بند نمی آید ...
اگر کسی هم نام تو باشد
و اسمش را صدا کنند ،
حوصله دنیا را دارم ...
زیاد می خندم ، زیاد می خندانم ...
سرِ شب می خوابم ،
خواب تو را نمی بینم ،
دم صبح سردرد ندارم ،
آنقدر در شهر راه نرفته ام
که کوچه ها به اسم کوچک صدایم کنند ، خوبم ....
من خوبم ...
از همان خوبها که مترسک هست ،
وقتی به آسمان بی پرنده نگاه می کند ....

#حمیدسلیمی
دیدگاه ها (۱)

اهالی رمضان و سحر و دعا ،لابد با ابوحمزه‌ی ثمالی هم‌نوا شده‌...

سالها پیش با پدرم راجع به پسری که باهاش دوست شده بودم حرف زد...

از تصوّر اینکه روزی زنی با پا‌های من از مقابلت بگذردطوری‌که ...

حالا درخت شدم ، نیگا کن ...درخت بی برگ ...گوشه کلاس وایسادم ...

سلام صبح بخیر دوست خوبمروزی نیست به فکر تو نباشم و برای سلام...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط