مافیایمرگ

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ

Port:⁵

کتابو بستم و خوابیدم..........

صبح با صدای الارم بیدار شدم از جونگکوک تماس از دست رفته داشتم

گوشی و برداشتم و زنگ زدم

+سلام بله

_عروس خانوم امروز عروسیته خوابیدی(خنده)

+جونگکوک حوصله ی مسخره بازی هارو ندارم برم اماده بشم بای

بدون حرفی قطع کردم اما چقدر قشنگ میخندید
زدم تو سر خودم چی داری میگی ات ساکت شو

بلند شدم و رفتم سرویس که صدای در به صدا در اومد

+بیا تو .

_دخترم من چند نفر رو گرفتم که بیان و تورو اماده کنن

+هوم باشه

بابام رفت بیرون و چند نفر اومدن داخل

&سلام خانوم لطفا بشینید اینجا

نشستم که گفت

&همسرتون میکاپ رو انتخاب کردن اما مدل درمورد مدل مو چیزی نگفتن چه مدلی دوست داری

چی برای میکاپ من تصمیم گرفته بزار عروسی تموم شه کاری میکنم که دیگه تو کارای من دخالت نکنه

+لطفا موهامو باز بزارید

&بله چشم

بعد از ۱ ساعت کارش تموم شد و کمکم کرد تا لباس بپوشم

به اینه نگاهی انداختم خیلی خوب شده بود
صدای در اومد که دختره گفت

&اقا داماد هم اومدن خوشبخت بشین

برگشتم سمتش دهنم وا موند خیلی جذاب شده بود اما سریع خودمو جمع کردم
که جونگکوک گفت

_دهنتو ببند مگس میره توش(خنده)

چقدر قشنگ میخندید قند تو دلم اب میشد اما نباید کم بیارم

+چی میگی برای خودت من که کاری نکردم

_اووو چه زیبا شدی اها راستی یه چیزی برات خریدم

+چی.......

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•