part

part¹⁰
عاشق یک جاسوس شدم

وی آنیا*
خب به هر حال هرچی که بود
حوصله ی فکر کردن راجبش رو نداشتم..
از اون موقع تا حالا دامیان سرش رو از روی میز برنداشته بود
همون‌جوری بود
نمیدونستم خوابیده
حالش بده
چیشده
فقط وقتی اسمش رو صدا میزدن
دستشو میورد بالا
و می‌گفت
دامیان: هستم
و بعد دستش رو پایین پرت میکرد
نمیدونم چش بود
اما هرچی که بود
حوصله ی فکر کردن راجبش رو نداشتم
حوصله درگیر کردن خودم رو نداشتم
پس بیخیال شدم و همینجوری به درس گوش میدادم
یجا که در حال حل کردن فیزیک بودیم
یهو دامیان از کناره من شل شد و افتاد روی زمین
همه نگاه‌ها سمتش رفت
از جام بلند شدم و سمتش رفتم
دیدم چشاش بستس
ولی .. پوستش سرد تر از بقیه روزاس
خیلی سریع و با استرس گفتم
آنیا: یکی بیاد دامیان و کول کنه
یکی از بچه ها اومد
کولش کردن و رفتیم سمت بیمارستان 😂
ازش تشکر کردم و بعد گفتم که بره اون رفت و منتظر موندم تا دکتر بیاد
وقتی اومد گفت باید لباس دامیان و دربیارم تا بفهمه چی شده
دکمه های لباس دامیان و آروم باز کردم
با خودم گفتم
آنیا: صبحان الله این تن پک داره سیس پک جداسس
بعد از اینکه لباس و در اوردم
گفتم دکتر بیاد
اومد و شروع به معاینه کرد
نمیدونم چند دقیقه گذشت
یا حتی چند ساعت
فقط می‌دیدم دکتر داره قفسه سینه دامیان و مو به مو نگاه می‌کنه و فشار میده
که برگشت سمتم و گفت
دکتر: امروز بهش شوک وارد شده؟
آنیا: نمیدونم ولی فکر کنم .. اره
دکتر با تعجب بهم نگاه کرد و گفت
دکتر: عجیبه معمولا دختر ها تک به تک نقاط زندگی پارتنرشون رو بلندن
آنیا: نه نه نه من پارتنرش‌ نیستم
فقط یک دوست دورم..

بعد معاینه*

دکتر: خب خانم این آقا باید تا شیش ساعت آینده اینجا باشه
از اونجایی که گفتین خانواده اش نیستین
میتونید بگید خانواده این آقا کی هستند تا باهاشون تماس بگیریم؟

آنیا: من واقعا چیزی راجب خانواده اش نمیدونم..
ولی میتونم خودم کنارش بمونم

دکتر: باشه ، موفق باشید

آنیا*
همینجوری داشتم توی اتاق برای خودم راه میرفتم که گوشیم زنگ خورد
جک بود
جواب دادم
از اونجایی که کسی جز منو دامیان نبود
صدا رو زدم روی اسپیکر
آنیا: چیشده جک ؟
جک: او بیب خشن شدی
میای بریم بیرون؟
آنیا: نه نمیام
نمیتونم بیام
و نمیخوام بیام
جک: او برای چی اینقدر خشن؟
آنیا: چون عاشقت نیستم
ازت متنفرم و فقط برای حفظ جونم دارم ادای دوست دخترت رو در میارم

ویو دامیان*
یادم نمیومد چیشد
اما بعدش می‌تونستم بشنوم
عجیب بود
انیا اینجاست
ولی داره با تلفن حرف میزنه
با کی؟
نکنه جکه؟
تصمیم گرفتم حرفاشون و گوش بدم

چند دقیقه بعد*

آنیا: چون عاشقت نیستم
ازت متنفرم و فقط برای حفظ جونم دارم ادای دوست دخترت رو در میارم

شکه شدم
یعنی چی برای جونش؟
صدای جک اومد که گفت
جک: او زیاد تند نرو که عصبی شدنم باعث گریه کردن شبت میشه
آنیا سکوت کرد تا خواست حرف بزنه گوشی قطع شد
یعنی چی؟
برای نجات جونش؟

ویو آنیا*
با جک که حرف میزدم
خیلی چیز های چرتی می‌گفت
عصبیم میکرد
یجا که گوشی رو روم قطع کرد
عصبی شدم
یه تک خنده کردم و چرخیدم سمت
تخت دامیان
دامیان بیدار بود
به معنایی واقعی کلمه ریدم
سکه شده بودم
آنیا: تو کی بیدار شدی⁦୧⁠(⁠ ⁠ಠ⁠ ⁠Д⁠ ⁠ಠ⁠ ⁠)⁠୨⁩
دامیان: شنیدم
آنیا: چی رو؟
دامیان: شنیدم ، می‌دونم
آنیا: چی رو؟؟
دامیان: شنیدم که گفت ادای دوست دخترش رو در میاری!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته نباشید
ببخشید برای اینکه دیر گذاشتم پارتو امتحانام شروع شده⁦. ༎ຶ⁠‿⁠༎ຶ⁩⁦(⁠〒⁠﹏⁠〒⁠)⁩
دیدگاه ها (۵)

بچه ها پارت ۵ عاشق یک جاسوس شدم پاک شده اگه خواستید بگید داخ...

part¹¹ عاشق یک جاسوس شدمویو آنیا* از حرفهای دامیان جا خوردم ...

عاشق یک جاسوس شدمpart⁹ویو دامیان* وقتی که جک و آنیا از کلاس ...

part⁸ویو آنیا* بعد از پنج مین از هم جدا شدیم نفس نفس میزدیم ...

part¹³عاشق یک جاسوس شدم فلش به فردا/»*/ویو دامیان* از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط