پر از دردم نمی خندم بگو با دل چه باید کرد

پر از دردم! نمــی خندم! بگو با دل چـــه باید کرد؟
که من خشکم تو بارانی!بگو با گل چه باید کرد؟

کمی امـروز و فـردا کن، کمـــی نم نم بیا شاید
بفهمم سر نوشتم راکه تا ساحل چه باید کرد؟

تو خورشیدی و درطـــوفان به امید تو می جنگم
ولی مهـــرت اگر بر من نشـد مایل چه باید کرد؟

تمام عمـــرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کســی اما نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟

به پای عشق اوهــردم خودم راتن به تن کشتم
بگـو یا قاضی الحاجات! با قــاتل چه باید کرد؟

ببین مقتول این قصه به مــن یک ریز می خندد
و من با خــود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟
دیدگاه ها (۲۰)

ای فلک بامن چرا؟ارزان چه چیزی داده ام؟گرجوانی برده ای آسان چ...

شاعر ستاره برادرزاده عزیزم عمش دورش بگردهخواب دیدم پدرم میای...

به نام خداوند عشق آفرین ،،،سلااااااااااااااااام ،،، سلاااااا...

پروردگارا ؛ آرامش و سلامتی و نشاط را همچون دانه های سفید برف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط