یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه، به صد حادثه آبستن بود

چشم تا باز کنم، فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر،
یک چمدان بستن بود..
دیدگاه ها (۲)

آنجا که همیشه خالی استجای تو آنجاست

حال عجیبی دارد این روزهای من !گیر کرده ام... بین "سـاعتی" که...

ما بد اخلاقا فقط بایه عده "خاص"خوش اخلاقیم...!!همونایے ڪه خو...

بارها گفته ام این شهر بهار نداردباغ نداردبهار نارنج نداردو آ...

فرصتی نبود .لحظه اش رسیده بود که باز هم چشم های تو را ببینم ...

ازمایشگاه سرد

دو قدم مانده که #پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط