پارت

پارت ٢
هزار و یک شب

از بابام خدافظی کردم سوار شدم حرکت کردیم ساعت ٨ بود شما خوردم خوابیدم
چون از امریکا تا کره راهی نیست ساعت ١١ شب رسیدیم
رفیقم که اونم یک سال پیش اومده بود
کره رو دیدم رفتم بغلش کردم
رفتیم خونه لیا چون بابام گفت ٢ روز
نرو اونجا
ساعت ١٢ بود من خوابم نمیبرد چون تو هواپیما خوابیده بودم که لیا بهم گفت
لیا:ا/ت بیا باهم بریم بار
منم برای اینکه حوصلم سر رفته بود گفتم
بریم
رفتیم اونجا رقصیدیم کیف کردیم که ساعت شد ٣ شب لیا کاملا مست بود دیدم همه مردا دارن لاس میزدن
ا/ت: از همه مردا بدم میاد
که صدایی از پشتم شنیدم
جیهوپ:ولی فکر نکنم همه مردا مثل هم باشن
ا/ت:همشون مثل همن گاو
تهیونگ:فکر نکنم
دیدگاه ها (۰)

پارت ٣ هزار و یک شبمیخواستم جواب اون هفتا پسر رو بدم که لیا ...

پارت ٤ هزار و یک شبرسیدیم خونه خیلی بزرگ بودبا اون کیلیدی که...

پارت یک هزار و یک شبسلام من ا/ت هستم من تو امریکا با پدرم زن...

میخوام برای اولین بار که شده رمان خودم رو بگم هزار و یک شباف...

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۱۰ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط