تراژدی یعنی من اندیشه ام یعنی روزهای تنهایی ام

تراژدی یعنی من، اندیشه ام ،یعنی روزهای تنهایی ام.

امید را به دست خاطرات تلخ اندیشه ام دادم تا آن را در ماشین ذهنم
شستشو دهد و تکه تکه هایی از لباس اُمیدم را به دست بیگانه بدهد به جای جامه ای زیبا و فاخر ...

چرا می گویی این گونه حرف نزن؟من مختارم!من با اندیشه ام بازی میکنم،که چقدر می تواند مرا تحمل کند.

دیگر درس نمی دهم،دیگر پول نمی خواهم،دیگر زندگی نمیخواهم
من برای دریای اشک دستیارانم دم میزنم.

ریا رامی دانی با چه جفت و جور می کنم؟ تویی که دست می دهی
و ناگاه خار دستانت بر دستانم بوسه می زنند.

همین که غرق در دوستی بشویم و همدیگر را نبینیم و برای خوبی هایمان زانو نزنیم پوچ است پوچ!

درختانم که من با دستان رنجورم در خاک نرم خانه ام کاشتم دیدی با من چه کردند،زیبایشان را به دیوارهای همسایه ام فروختند.

باد را دیدی،که چگونه با من حرف میزد،با عصبانیت و روز را دیدی که چگونه به من چشمک میزد و مرا به شبه تاریک‌ و سرد داد.

من دیگر برای کدام یورش بجنگم و حق چه کسی را بگیرم.

من سوختم نه با حرارت دیگ و نه با حرارت قوری،دوستانم،دوستانم مرا سوزاندند.
دیدگاه ها (۲۹)

در هیچ دوره ای مفهوم عشق تا به این حد افول نداشته است.با باز...

خواستم به جویبار  پیچ در پیچه اندیشه ام سَری بزنم  و یک دست...

روزگاری که در آن احساسات نیز کامپیوتریزه شده اند و برادر و خ...

تو چشمای آبی تو غرق شدن چه لذتی داره.از سکوت تو کرشدن چقدر ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط