صبحی که

صبحی که
تو باشی و غزل باشد و آغوش
یک صبح پر ازخاطره ونیک سرشت است

گویی که
در آغوش خودت معجزه داری
آغوش توچون تکه ای از باغ بهشت است

#مسعود_محمدپور
دیدگاه ها (۱)

گاهی هیچ صبحی به تکرار واژه های لبخند به نگاه تو حادثه نمی ش...

یک استکان طراوت گل‌های تازه دمیک لقمه آفتاب سحر ناشتای توهر ...

صبح واژه واژه عشق است که از حضور تو وام میگیرد و زندگی امیدی...

با دیدن توتعریفم از عشق تغییر کردنه می‌خواهم برای تو بمیرمو ...

سیصد و شصت و پنج روز با تو---روز اول

❣چه نعمتِ بزرگیه این آرامش ، اگه تو زندگیت آرامش نداشته باشی...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط