دیر گاهیست کهتنهاشده ام قصه غربت صحرا شده ام

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
دیدگاه ها (۱)

میخواهم مدتی نباشم...میخواهم مدتی ساکت باشم،حرف نزنمبروم یک ...

تنهایی،شاخه ی درختی ست پشت پنجره امگاهی لباس برگ می پوشدگاهی...

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیستتنهایی را دوست دارم زیرا...

نه اینکه زانو زده باشم … نه !!! فقط تنهایی سنگین است…

دیر گاهی ست که تنها شده ام غصه غربت صحرا شده اموس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط