پارت

پارت ۱۱
شبو تو اون کلبه میگذرونن
لیا وقتی از خواب بیدار میشه میبینه چاعان نیست و سریع تفنگشو میگیره دستش
لیا: چاعان...کجایی
از در صدایی میاد....و لیا شلیک میکنه
چاعان: خانم پروفسور داری چیکار میکنی...تو مخ نداری...بنظرت با تنفگ میمیرم
لیا: تو کجا بودی...
چاعان: فک نمیکنم باید برای غذا خوردن باید از تو اجازه گرفت
لیا (تو دلش): زیر گردن چاعان خونی شده حتی دهنش پره خونه...دوتا از دندوناش خیلی تیز بود یعنی چه اتفاقی افتاده
چاعان: چته...چرا بد نگاه میکنی
لیا: تو چرا همه جات خونه ؟
چاعان: گشنم بود
لیا: چیییی...تو حیوون شکار کردی ؟
چاعان: مگر من حیوان خارم...
لیا: نگو که یه آدمو...
چاعان: نه تیر خورده بود قرار نبود زنده بمونه..‌.منم زود کمش کردم که راحت‌تر بمیره
لیا: تو...تو یه آدم خوردی ؟
چاعان: ادامه نده دیگه...
چاعان میره و لیا هرچی میگه کجا چاعان حرفی نمیزنه و وارد یه کوچولو میشه در روی زمین بود لیا داشت دنبالش میرفت و از اونجا از زیر زمین اومدیم بیرون...رسیدیم به عمارت
چاعان: برو به کارت برس...
لیا: باشه...
لیا میره سمت زیر زمین عمارت یجای خیلی تاریک بود و پر از تار عنکبوت...لیا یه دری رو پیدا میکنی و وقتی درو باز میکنه میبینه چندتا دختر اونجا حبسه...و لیا میترسه بدون اینکه با دخترا حرف بزنه سریع از عمارت میزنه بیرون
لیا: باید برم بیرون و همچیو به کلانتری بگم...آخه اگه به چاعان آسیب بزنن چی...اصلا چه ربطی به من داره...ولی نمیخوام چیزیش بشه‌‌...آه بابا بیخیال اون آدم خوبی نیست اصلا ادم خوبی نیست اون خون‌آشامه یه تجا.وز کاره اون تو پر دختر بود...ولی این اتفاق هارو بگم بهم باور نمیکنن چجوری ثابت کنم فک میکنن دیوونه شدم
لیا میره سمت دریا و به دریا نگاه میکنه...از شدت بی تکلیفی و بی اعصابی و حسی که نسبت به چاعان داره گریه میکنه
چاعان پشت لیا بود و اونم داشت به دریا نگاه میکرد و لیا نمیدونست چاعان اونجاست
چاعان خیلی ریلکس گفت: یادمه بهت گفتم برو پی کارت خانم پلیسه
دیدگاه ها (۰)

من عاشق شدمپارت(22)☆☆☆☆☆☆☆☆☆(5ماه بعد)(ته ها از خواب بیدار م...

سناریووقتی از ایران براشون میگینامجون: یعنی تو ایران همه حجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط