چانمین
#چانمین
#پارت۳
چشامو باز کردم که دیدم روی تخت اتاقم خوابیدم اونم با هودی من هیچ موقع با هودی نمیخوابم تازشم من دیشب تو وان خوابم برده بود از تخت بلندشدم و با بیشترین سرعتم وارد حموم شدم وان کاملا تمیز بود بدون هیچ اب و کفی دهنم وا موند چطور ممکنه دیشب باغبون جونگین خونه نبود فقط من و اون عروسکه چان بودیم اون که نمیتونه این کارو کنه شاید خودم خواب الود پاشدم اومدم بیرون یادم نیست اره بابا
سونگمین : وایستا ببینم ... گردنبندم ... گردنبندم کو ؟
کل حموم و زیر رو کردم ولی نبود همونجوری بدون لباس زیر نشستم رو زمین ، سرمای سرامیکای حموم از باسنم به کمرمو شکمم انتقال پیدا کرد زانوهامو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن اون گردنبند خیلی برام عزیز بود من حتی لیاقت اونم ندارم انقدر گریه کردم که گوشیم که تو جیبه هودیم بود زنگ خوردوقتی میخواستم گوشی و بردارم ساعتو دیدم که پشمام ریخت ساعت ۶ بود مگه من چقدر اینجا موندم نه نهار خوردم نه صبحونه گوشی قطع شد که چشمم خورد به یه چیزه خیلی براق رو زمین
_______________________________________
سونگمین : خودشه گردنبندم ولی مطمئنم اینجا هارو گشته بودم ام تتتییییششش نه بابا حتما اصکل بازی دراوردم تازه چقدرم سرش گریه کردم
_______________________________________
پاشدم رفتم اتاقم لباس پوشیدم و رفتم و بیرون داشت بارون میبارید کلاه هودیم و گذاشتم رو سرم به سمت جونگین رفتم
سونگمین : اهم ... سلام جونگین
جونگین : سلام سونگمین چطوری
سونگمین : بدک نیستم تو چطوری
جونگین : عععععییییی منم بدک نیستم عا راستی کاری داشتی
سونگمین : عام میشه حرف بزنیم
جونگین : قطعا درمورد چانه نه ؟
سونگمین : عام اره ... چرا بهم نگفتی اونا یه عروسک نگه میدارن
جونگین : گفتم شوک میشی پس نگه داشتم تا خودت بفهمی
سونگمین : اها حالا قضیه یه این چیه ؟ عروسکه رو میگم
جونگین : خب چان بچه ای بود که پدر و مادر واقعیش جلوی در این خونه گذاشته بودنش و اقا و خانم پارک مسئولیت بزرگ کردنش رو به عهده میگیرن و اونو بزرگ میکنن اون تو سال 2001 بدنیا اومده بود گه اگه الان زنده بود 24سالش بود اره 24 ببینم تو چندسالته ؟
سونگمین : من ۱۹ سالمه
جونگین : عو پس کوچیکی من ۲۰ سالمه
سونگمین : فقط ۱ ساله ها عا راستی از بحث خارج نشیم
جونگین : اره اره
سونگمین : چرا مرد ؟
جونگین : عام راستش اون وقتی 4 سالش بود با دخترخواهر خانم پارک که میشه گفت دخترخاله چان بازی میکرد ولی یه روز هردوشون غیب شدن و چان بالای سر جسد اون دختر وایساده بود مردم میگفتن چان اونو کشته هیچکس نمیدونه کی اونو کشته ولی بعد از اون وقتی 7 سالش بود توی خونه اتیش سوزی شد و خانم پارک و اقای پارک زنده موندن ولی چان اونجا مرد از اون به بعد این دو زوج به جای چان این عروسکو بزرگ کردن
#پارت۳
چشامو باز کردم که دیدم روی تخت اتاقم خوابیدم اونم با هودی من هیچ موقع با هودی نمیخوابم تازشم من دیشب تو وان خوابم برده بود از تخت بلندشدم و با بیشترین سرعتم وارد حموم شدم وان کاملا تمیز بود بدون هیچ اب و کفی دهنم وا موند چطور ممکنه دیشب باغبون جونگین خونه نبود فقط من و اون عروسکه چان بودیم اون که نمیتونه این کارو کنه شاید خودم خواب الود پاشدم اومدم بیرون یادم نیست اره بابا
سونگمین : وایستا ببینم ... گردنبندم ... گردنبندم کو ؟
کل حموم و زیر رو کردم ولی نبود همونجوری بدون لباس زیر نشستم رو زمین ، سرمای سرامیکای حموم از باسنم به کمرمو شکمم انتقال پیدا کرد زانوهامو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن اون گردنبند خیلی برام عزیز بود من حتی لیاقت اونم ندارم انقدر گریه کردم که گوشیم که تو جیبه هودیم بود زنگ خوردوقتی میخواستم گوشی و بردارم ساعتو دیدم که پشمام ریخت ساعت ۶ بود مگه من چقدر اینجا موندم نه نهار خوردم نه صبحونه گوشی قطع شد که چشمم خورد به یه چیزه خیلی براق رو زمین
_______________________________________
سونگمین : خودشه گردنبندم ولی مطمئنم اینجا هارو گشته بودم ام تتتییییششش نه بابا حتما اصکل بازی دراوردم تازه چقدرم سرش گریه کردم
_______________________________________
پاشدم رفتم اتاقم لباس پوشیدم و رفتم و بیرون داشت بارون میبارید کلاه هودیم و گذاشتم رو سرم به سمت جونگین رفتم
سونگمین : اهم ... سلام جونگین
جونگین : سلام سونگمین چطوری
سونگمین : بدک نیستم تو چطوری
جونگین : عععععییییی منم بدک نیستم عا راستی کاری داشتی
سونگمین : عام میشه حرف بزنیم
جونگین : قطعا درمورد چانه نه ؟
سونگمین : عام اره ... چرا بهم نگفتی اونا یه عروسک نگه میدارن
جونگین : گفتم شوک میشی پس نگه داشتم تا خودت بفهمی
سونگمین : اها حالا قضیه یه این چیه ؟ عروسکه رو میگم
جونگین : خب چان بچه ای بود که پدر و مادر واقعیش جلوی در این خونه گذاشته بودنش و اقا و خانم پارک مسئولیت بزرگ کردنش رو به عهده میگیرن و اونو بزرگ میکنن اون تو سال 2001 بدنیا اومده بود گه اگه الان زنده بود 24سالش بود اره 24 ببینم تو چندسالته ؟
سونگمین : من ۱۹ سالمه
جونگین : عو پس کوچیکی من ۲۰ سالمه
سونگمین : فقط ۱ ساله ها عا راستی از بحث خارج نشیم
جونگین : اره اره
سونگمین : چرا مرد ؟
جونگین : عام راستش اون وقتی 4 سالش بود با دخترخواهر خانم پارک که میشه گفت دخترخاله چان بازی میکرد ولی یه روز هردوشون غیب شدن و چان بالای سر جسد اون دختر وایساده بود مردم میگفتن چان اونو کشته هیچکس نمیدونه کی اونو کشته ولی بعد از اون وقتی 7 سالش بود توی خونه اتیش سوزی شد و خانم پارک و اقای پارک زنده موندن ولی چان اونجا مرد از اون به بعد این دو زوج به جای چان این عروسکو بزرگ کردن
- ۶.۲k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط