عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

قسمت پانزده



از این همه اطمینان حرصم گرفته بود
-به همین سادگی؟یا من بمیرم یا شما؟؟
-به همین سادگی،انقدر میروم و می ایم تا اقا جون را راضی کنم ،حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور




-عکس؟عکس برای چی؟من عکس ندارم
-میخواهم به پدر و مادرم نشان بدهم
-من میگویم پدرم نمیگذارد شما میگویید برو عکس بیاور؟؟اصلا خودم هم مخالفم
میخواستم تلافی کنم



گفت
-من انقدر میروم و می ایم تا تو را هم راضی،کنم ،بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم....
عکس یکی از کارتهایم را کندم و گذاشتم کف دستش....



ادامه دارد...
دیدگاه ها (۶)

عاشقانه های پاکقسمت شانزدهتوی بله برون مخالف زیاد بود...مخال...

عاشقانه های پاکقسمت هفدهفردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتن...

عاشقانه های پاکقسمت چهاردهایوب قرارش را با مامان گذاشته بودو...

عاشقانه های پاکقسمت سیزدههمان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط