وقتیرئیستتبدیلبددیتمیشه
#وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
#part_21
ویو ات
دیدم شروع کرد به قلقلک دادنم
تهیونگ: اینجوری خوبه اره
ات: غلط کردم بخشیدمت
تهیونگ: دیگه دیر گفتی
ات: نکن قلقلکم میاد
تهیونگ: تو باشی دیگه نگی
ات: باشه هر کاری بگی برات انجام میدم
تهیونگ: هر کاری
ات: اره
تهیونگ: امشب بهت میگم
ات: باشه
جونگکوک: خب اگه کارتون تموم شد ات برو پایین صبحونه آمادست تهیونگ تو هم دیگه بیا بریم
ات: کجا میخواین برین
تهیونگ: ی جا کار داريم زود میایم
ات: باشه
ویو ات
رفتم دست و صورتم رو شستم لباسام رو عوض کردم رفتم پایین
ات: وای باورم نمیشه
رفتم سمت میز شروع کردم به خوردن بعد از تموم شدن
ات: واقعا خوشمزه بود
تهیونگ و جونگکوک رفته بودن منم ظرف ها رو شستم که صدای در اومد رفتم درو باز کردم که دو مرد وقتی در باز شد منو هل دادن من افتادم روی زمین
ات: اخ...
_ خفه شو
ات: اگه خفه نشم
_ خفت میکنم فهمیدی
ویو ات
از روی زمین بلند شدم و رفتم سمت مبل که ی زن هم به سمت مبل اومد و نشست
* برای چی برگشتی؟
ات: برای کار برگشتم
* دروغ نگو
ات: دروغ نمیگم
* چرا دست از سر پسرم برنمیداری
ات: پسرت؟
* کیم تهیونگ
ویو ات
تازه متوجه شدم
ات: ببینید خانم من کاری با پسر شما ندارم و...
* اگه کاری نداری این پول ها رو بگیر فقط ازش دور باش
ویو ات
به پول ها نگاه کردم البته میتونستم پول ها رو قبول کنم و برم تا دست کسی به من نرسه
ات: نمیتونم
* با این پول ها میتونی درست زندگی کنی
ات: ببخشید ولی من نمیتونم پول و قبول کنم من واقعا تهیونگ رو دوست دارم
* تو غلط میکنی عا،،،شق پسر من شدی بعدش تهیونگ با يکی ديگه قرار میزاره با کسی که واقعا دو،،،ستش داره نه تو
ات: هر وقت تهیونگ خودش بگه از زندگیش میرم
* حرف آدمو که نمیفهمی پس...
ویو ات
دیدم به یکی از اون مردا اشاره کرد وقتی برگشتم ی سیلی محکمی زد که افتادم روی زمین بعد دستمو محکم گرفت و بلندم کرد خواست ی بار دیگه بزنه که همون موقع ...
#تهکوک #ویکوک #بی_تی_اس #رمان #سناریو #تهیونگ #جونگکوک
چه شانسی داره لعنتی اخهههه این دختره پوفیوز چی داشت تهکوک عاشقش شدن دقیقا
#part_21
ویو ات
دیدم شروع کرد به قلقلک دادنم
تهیونگ: اینجوری خوبه اره
ات: غلط کردم بخشیدمت
تهیونگ: دیگه دیر گفتی
ات: نکن قلقلکم میاد
تهیونگ: تو باشی دیگه نگی
ات: باشه هر کاری بگی برات انجام میدم
تهیونگ: هر کاری
ات: اره
تهیونگ: امشب بهت میگم
ات: باشه
جونگکوک: خب اگه کارتون تموم شد ات برو پایین صبحونه آمادست تهیونگ تو هم دیگه بیا بریم
ات: کجا میخواین برین
تهیونگ: ی جا کار داريم زود میایم
ات: باشه
ویو ات
رفتم دست و صورتم رو شستم لباسام رو عوض کردم رفتم پایین
ات: وای باورم نمیشه
رفتم سمت میز شروع کردم به خوردن بعد از تموم شدن
ات: واقعا خوشمزه بود
تهیونگ و جونگکوک رفته بودن منم ظرف ها رو شستم که صدای در اومد رفتم درو باز کردم که دو مرد وقتی در باز شد منو هل دادن من افتادم روی زمین
ات: اخ...
_ خفه شو
ات: اگه خفه نشم
_ خفت میکنم فهمیدی
ویو ات
از روی زمین بلند شدم و رفتم سمت مبل که ی زن هم به سمت مبل اومد و نشست
* برای چی برگشتی؟
ات: برای کار برگشتم
* دروغ نگو
ات: دروغ نمیگم
* چرا دست از سر پسرم برنمیداری
ات: پسرت؟
* کیم تهیونگ
ویو ات
تازه متوجه شدم
ات: ببینید خانم من کاری با پسر شما ندارم و...
* اگه کاری نداری این پول ها رو بگیر فقط ازش دور باش
ویو ات
به پول ها نگاه کردم البته میتونستم پول ها رو قبول کنم و برم تا دست کسی به من نرسه
ات: نمیتونم
* با این پول ها میتونی درست زندگی کنی
ات: ببخشید ولی من نمیتونم پول و قبول کنم من واقعا تهیونگ رو دوست دارم
* تو غلط میکنی عا،،،شق پسر من شدی بعدش تهیونگ با يکی ديگه قرار میزاره با کسی که واقعا دو،،،ستش داره نه تو
ات: هر وقت تهیونگ خودش بگه از زندگیش میرم
* حرف آدمو که نمیفهمی پس...
ویو ات
دیدم به یکی از اون مردا اشاره کرد وقتی برگشتم ی سیلی محکمی زد که افتادم روی زمین بعد دستمو محکم گرفت و بلندم کرد خواست ی بار دیگه بزنه که همون موقع ...
#تهکوک #ویکوک #بی_تی_اس #رمان #سناریو #تهیونگ #جونگکوک
چه شانسی داره لعنتی اخهههه این دختره پوفیوز چی داشت تهکوک عاشقش شدن دقیقا
- ۴۳.۸k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط