ببین زمستان جان

ببین زمستان جان
بیا اول کاری سنگ هایمان را وا بکنیم
سوز و سرما با تو
راضی کردن یار با من
آن برف های ریز ریز با تو
متر کردن خیابان با من
قندیل های گوشه ی ناودان با تو
ماهرترین عکاس شهر شدن با من
سازه عاشقی با تو
رقص با من
سرد ساختن دنیا با تو
گرم کردنش با من
لرزاندن دل با تو
التیامش با من
فقط قبلش رخصت بده حسابم را با پاییز بد قول صاف کنم، گویا فراموش کرده
من اینجا منتظر کسی هستم!

#فرزانه_جودی
دیدگاه ها (۱)

شاید من وقتی حالم بد باشه نتونم بخندم، ولی یادم نمیره کی سعی...

آرزویم هستی! یک رسیدن به تو بدهکارم

آمده دخترِ «دی» با سبدی برف به دست تا با یُمنِ قدمش زیره به...

و «دی» تنها دو حرفی سال میان دو جین ماه است مثل «تو» که دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط