توی تنهایی خودم بودم

توی تنهاییِ خودم بودم ...
یک نفر آمد و سلامی کرد
توی این شهرِ خالی از مردم ...
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر داشت زیر خاکستر
آتشی تازه دست و پا می کرد
من به تنهاییِ خودم مومن ...
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر مثل من پُر از خود شد
یک نفر مثل زن پُر از زن شد
از همان جاده ای که آمد رفت
رفت و اندوه برنگشتن شد .....


دیدگاه ها (۴)

گریه "هاشور" زده صورت غمگینت راپس زده گوش ِ خدا ناله و نفرین...

به روی شانه ی تنهایی ام تو سر بگذارمیان سد سکوت من و تو در ب...

شبی تمام جهان را جواب خواهم کردسرابِ پشت سرم را خراب خواهم ک...

گیرم که مضطرب شده‌ای، غم گرفته‌ایدست مرا چه خوب، که محکم گرف...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

ای کاش پستچی بودم وهر صبح حال خوب می‌بردم برای آدم ها.هربار ...

پارت 5رمان فیکج:تا امدن سمتم سریع از فرصت استفاده کردم من کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط